
امسال برخى رسانه ها سالروز درگذشت مرحوم استاد آیتالله منتظرى را با طرح این پرسش گرامى داشتند که آیا اگر او به جانشینی آیتالله خمینی می رسید اوضاع زمینه و زمانهى ما تغییر مىکرد؟ و آیا در آن صورت، در حقوق بشر و آزادى بیان اینجایى نبودیم که الان هستیم؟ با ٢ ملاحظه در تحقق این فرض و شرط، تردید دارم:
نخست اینکه در یک روند طبیعى، کسى که به جانشینی آیتالله خمینی می رسید مىبایست کسى باشد که در دوران رهبرى ایشان به اندازهى لازم، سکوت و مدارا کرده باشد تا مقبول و موجّه بماند و به رهبرى برسد، شاید این سکوت، تدبیرى مىتوانست باشد براى رسیدن به قدرت و اجراى عدالت؛ اما این دقیقا همان پرسشى است که در سال ١٣٨٣ از مرحوم استاد پرسیدم که آیا بهتر نبود بیشتر با آیتالله خمینى مدارا مىکردند تا پس از درگذشت او (که تنها سه ماه پس از کنارهگیرى آیتالله منتظرى اتفاق افتاد) خود در جایگاه رهبرى قرار مىگرفتند و مىتوانستند مجرى و ملتزم به عدالت باشند؟
پاسخ صریح ایشان این بود: «چه کسى تضمین مىداد که مرگ من زودتر از آیتالله خمینى اتفاق نیفتد؟ اگر چنین مىشد براى سکوت و مدارا در برابر ظلم، جواب خدا را چه مىدادم؟ من انجام برخى کارها و زدن برخى حرفها را چند دقیقه هم به تأخیر نینداختم تا مبادا از دنیا بروم و به وظیفهام عمل نکرده باشم…».
بارى، کسى که در مقابل اعدامهاى دههى ۶٠ و انبوهى از بىعدالتىهاى آن دوران سکوت نکرده بود نمىتوانست جانشین رهبر پیشین باشد و اگر سکوت کرده بود نیز نمىتوانست امانتدار عدالت و حریّت باشد.
دیگر اینکه: اصلا فرض کنیم کسى با ویژگىهاى اخلاقى و نظرى آیتالله منتظرى به قدرت مىرسید، آیا در آفتى که رهبرى پیشین به آن مبتلا شد گرفتار نمىشد؟ در واقع، پرسش مهمتر این است: چه تضمینى وجود دارد که ولایت مطلقه، با این قدرتِ بىمهار و ثروت بىشمار به هر کس که برسد او را فاسد نکند؟
مطلقا گمان ندارم که آیتالله خمینى در عرفان و اخلاق و خویشتندارى، انسان ضعیفى بود! دستِ کم آثار اخلاقى و عرفانىِ او و نیز خاطرات موثق نزدیکانش نشان مىدهد که او علاوه بر وسعت نظرى، صاحب قوّت اخلاقى و تجربهى معنوى عمیقى بود اما آن همه اختیارات، چه بر سر او آورد؟
از این که بگذریم رهبر کنونى جمهورى اسلامى نیز اگرچه در فضیلت اخلاقى، تجربهى عرفانى و مرتبت علمىِ آیت الله خمینى با او قابل مقایسه نیست و نبود (اگر نگوییم اصلا نسبتى نداشت)، اما روزگارى “رییس جمهور” بود و میانهاى نیز با روشنفکران و مناسبات جامعهى مدرن داشت که گمان مىرفت به کارِ بهبود رابطهى ایران و جهان و نیز رابطهى حکومت و طبقهى متوسط بیاید که نیامد.
به هر روى، این حجم از قدرت و ثروت و عدم نظارت، هر “عارفى” را در «طمع خام» مى اندازد، چه رسد به “عامى”؛ که به تعبیر حافظ: «عارف از خندهى مى در طمع خام افتاد».
اگر تصورم درست باشد که “حکومتِ خوب” با “حاکمیتِ خوبان” به دست نمىآید و پیش از هر چیز نیازمند “قانون و ساختار خوب” است، وضع موجود با جانشینى آیتالله منتظرى نیز راه به اصلاح نمىبُرد و از این منظر، ایشان مُصلحى خوشعاقبت بود و از این آلودگى رستگار شد.