
طرح از مجموعه آثار میرحسین موسوى
بخش نخست: پس از انقلاب ١٣۵٧ و تشکیل جمهورى اسلامى به مرور واژه هاى ” حصر، حصر خانگى و محصورین” به صورت یک روال غیر قانونى وارد ادبیات سیاسى حاکمیت گردید و برخى از شخصیت هاى سیاسى مغضوب سران جمهورى اسلامى به نحوى از اشکال مختلف آن – که توسط حکومت، خودسرانه تعریف مى شد – را به آن گرفتار کردند. در آستانه ى ” دو هزارمین روز حصر ثلاثه محصوره ” و ” رهبران سیاسى جنبش سبز” و در روزهاى آینده برخى از این شخصیت ها را، بصورت روزانه معرفى خواهم کرد.
در اولین مورد- بدون رعایت ترتیب زمانى – به سراغ آیت الله آذرى قمى رفته ام. لینک مربوط به منابع در انتهاى یادداشت خواهد آمد.
در تحقیقی که محسن کدیور راجع به زندگی آذریقمی منتشر کرده، به نقل از محمد مومن قمی از مدرسین حوزه علمیه قم نوشته شده است: “کمی قبل از فوت آیتالله آذریقمی [اواخر پائیز ۱۳۷۷] من به دیدار ‘آقا’ [آقای خامنهای] رفتم و از ایشان درخواست کردم اگر اجازه بفرمایند حصر بیت آیتالله آذری برداشته شود تا بلکه ایشان بتواند برای درمان بیماری حادش روانهی بیمارستان گردد که در غیر این صورت در مورد ایشان بیم جانی میرود. آقا در پاسخ خواستهی من گفتند: به دَرَک!” آذریقمی در اواخر عمر مبتلا به سرطانخون شده بود که به دلیل شرایط حصر امکان مداوا نیافت.
حصر او در مجموع ۱۵ ماه طول کشید. در این مدت به دلیل بیماریاش سه بار به حالت کما رفت. پزشکان متخصص و همچنین خانواده و دوستانش تلاشهایی برای رفع حصر کردند که بینتیجه ماند. سرانجام در روز ۲۲ بهمن ۱۳۷۷ در بیمارستان خاتمالانبیای تهران وابسته به سپاه پاسداران، در حالی که تحت نظارت ماموران امنیتی بود، درگذشت.
١١ بهمن ١٣٩٣ که فرا برسد، شانزده سال از درگذشت یکی از مهم ترین نظریه پردازانی که در تثبیت “ولایت” رهبر جمهوری اسلامی نقش داشت؛ خواهد گذشت. او کسى جز آیت الله احمد آذرى قمى نیست. او البته فقط در “تثبیت ولایت” براى رهبر جمهورى اسلامى نقش نداشت.
او به دلیل انتقادهایى که، در سالهاى پایانى عمر خود به حجت الاسلام خامنهای مطرح کرد،خبر ساز شد. توسط حاکمیت منزوی شد و در حالی که در خانه اش در حصر بود، در یک سکوت عجیب خبری درگذشت.
او در پایان عمر خود طی نامه ای سرگشاده به “مردم ایران و به ویژه جوانان”، به خاطر نقشی که در رسیدن آقای خامنهای به رهبری داشت عذرخواهی کرده بود!؟”
این مدرس حوزه علمیه قم، در دهه شصت، ” بنیاد رسالت” را تاسیس نمود که، روزنامه رسالت را منتشر میکرد. روزنامه اى که از منتقدان سرسخت سیاستهای اقتصادی دولت میرحسین موسوی بود. جناح راست که در دهه شصت از آقای خامنهای رئیسجمهور وقت حمایت میکرد، خواستار کنار رفتن میرحسین موسوی بود و آذرى قمى از حامیان مهم خامنه اى در آن دوران و در مجلس محسوب مى شد.
آذریقمی حتا در اعتراض به آیت الله خمینى در صحن علنى مجلس گفته بود: “امام به عنوان یک مرشد و ناصح امین باید به وظیفهاش عمل بکند و به وظیفهاش هم عمل کرده است و میکند در مقاطع حساس آن نظر خودش را ابراز میکند که به نظر من چنین است و چنان است، اما یک وقتی با مردمی که به اصطلاح، آنها مأمور به شور و بررسی و این مسائل نیستند با آنها صحبت میکند. یک وقت با نمایندگان مجلس صحبت میکند که میگوید نمایندگان مجلس من این نظرم است یعنی نصیحت من است و الا خود دانید.” (متن مذاکرات مجلس شورای اسلامی- دور دوم- ۱۴ مرداد۱۳۶۳)
سخنان آذرى قمى در مجلس، موجب رنجش آیتالله خمینی از او شد.تا جایی که هاشمی رفسنجانی در خاطرات هشتم شهریورماه همان سال از هشدار آیتالله خمینی به روزنامه رسالت خبر داده و از قول او مینویسد: “دستهاتان را یک قدر نگه دارید، قلمهایتان را یک قدر نگه دارید، توجه بکنید به اینکه هر چیزی نباید نوشته شود، هر چیزی نباشید منتشر بشود و من به شما عرض میکنم که من ممکن است یک روزی اگر چنانچه خدای نخواسته تعقیب بکنند آقایان، ممکن است من یک وضع دیگری پیش بیاید برایم.”
هاشمیرفسنجانی، در کتاب خاطرات خود ماجرا را اینطور شرح داده که : “رهبر فقید جمهوریاسلامی علیرغم درخواست آذریقمی، حاضر نشده بود که به روزنامه او کمک مالی کند.” ( به سوى سرنوشت ، خاطرات هاشمى– ۱۶ اسفند ۱۳۶۵) او همچنین دستور داده بود که روزنامه رسالت به جبهه ارسال نشود.
پس از درگذشت آیت الله خمینى، در ماجرای انتخاب رهبر جدید، آقای خامنهای پیشنهاد کرد که آذریقمی رهبر جمهوری اسلامی شود.این در حالى بود که، آقای آذریقمی خواستار رهبری آیتالله گلپایگانی ـ از مراجعتقلید ـ بود. به نوشته محسن کدیور: ” آقای آذری قمی “در مجلس خبرگان به ولایت آیتالله گلپایگانی و معاونت اجرایی حجتالاسلام والمسلمین خامنهای رای داد”.
یک ماه بعد از انتخاب رهبرى جمهورى اسلامى، آذریقمی مقالهای با عنوان “انتخاب خبرگان و ولایت فقیه” منتشر کرد که در آن آمده بود ولیفقیه اگر بخواهد میتواند “حتی توحید را به طور موقت تعطیل نماید.” (روزنامه رسالت، ۱۹ تیر ۱۳۶۸) بعدها این سخنان به یکی از خبرسازترین متنهای منتشر شده در دفاع از ولایتفقیه تبدیل شد. نهضت آزادی ایران در اعتراض به این مقاله، با اشاره به جمله آیتالله آذریقمی نوشت: ” این آخری آن قدر شگرف و شگفتانگیز است که اگر کسی با شنیدن آن شاخ درآورد نباید تعجب کرد و ملامتش نمود. شیخ نفرمودهاید که منظورتان از ‘تعطیل توحید’ چیست. آیا نپرستیدن خدا و پیروی نکردن از راهنمایی ها و رهبری او، به خاطر قدرت حکومت و یا مصالح امت است و یا شریک گرفتن و شرک به خدا؟” این بیانیه با عنوان “نهضت آزادى ( دربسته و دست و زبان بسته ) ایران” امضا شده بو.
این مدرس حوزه، پس از رهبری خامنهای تا سال ۱۳۷۳ از پیشگامان دفاع از ولایت مطلقه ایشان تا مرز تعطیل توحید عملی و انحصار جواز اخذ وجوهات شرعیه توسط رهبری است. اما پس از آن ابتدا منکر صلاحیت حجتالاسلام والمسلمین خامنهای برای افتاء و مرجعیت میشود و بتدریج با تکیه بر شرط اعلمیت فقهی برای رهبری، انتخاب آقای خامنهای را از باب ضرورت دانسته، از وی به شدت انتقاد میکند.
آذریقمی، پس از آن، نامههای متعددی، خطاب به بنیاد رسالت، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و وزارت اطلاعات نوشته و اعلام مرجعیت خامنهای را “نادرست” مى خواند.
اولین نوشته آیتالله آذریقمی که نشانه تغییر مسیر فکری اوست، نامهای است که در آبان سال ۱۳۷۴ به بنیاد رسالت نوشته است. او در این نامه ضمن قبول اصل ولایتفقیه و همچنین مصداق آن – علی خامنهای – تاکید کرد که : اصرار بر “نفی صلاحیت مرجعیت آقای خامنهای دارم. [...] من به وظیفهی شرعی خود عمل میکنم و برای پیامدهای اطلاعاتی آن حتی قتل آمادهام. بیش از این لازم نمیدانم مطلب را تعقیب کنم.” این نامه در حالى نوشته شده بود که آذریقمی اجازه چاپ رساله خود را نیافته بود.
او در سالهاى بعد هم، مکاتبات بسیارى با مجموعه ى در قدرت انجام داد ولى در نامهای سرگشاده در آبان ۱۳۷۶ خطاب به “هموطنان عزیز”، نوشت:” اوج اشتباه من و به اشتباه انداختن دیگر خبرگان و سایر افراد ملت اظهار ولایتمطلقه و اثبات آن برای رهبر فعلی حتی در مقابل مراجع دیگر بود، اگرچه مرجعیت را در اختیار حوزه و علمین آقای گلپایگانی و آقای اراکی قدس سرهما میدانستم، ولی سایر احکام ولائی، منجمله اخذ وجوه را در انحصار مقام رهبری میدانستم، که در کبرای کلی یعنی انحصار در ولیفقیه به عقیده خود باقی، ولی رهبری فعلی را ولیفقیه نمیدانم، نصب خبرگان معظمله را، بعد از وفات امام قدسسره منشأ شرعی نداشت، زیرا ایشان نه مجتهد مطلق بودند، و نه اعلم.”پس از این نامه بود که زمینه حمله و حصر او فراهم شد.
در واکنش به این موضع، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم در همان روزها، اطلاعیهای صادر کرد که در آن به “کژاندیشان مغرض” هشدار داده شده بود. چند روز بعد روزنامه رسالت خبر داد که جمعی از طلاب و فضلای حوزه علمیه قم خواستار لغو عضویت آذریقمی در جامعه مدرسین شدهاند. انصار حزبالله نیز در اطلاعیهای تهدید کرد: “به آقای آذری قمی ابلاغ میکنیم در صورتی که این شایعه صحت داشته و ایشان پایش را بیشتر از گلیمش دراز کرده باشد و مطالب موهن نوشته باشد، حزبالله قلم او را آنچنان میشکند که صدای خورد شدن آن قلم لرزه بر بدن تمامی یاوهنویسان بیندازد.” عدهای هم با شعار “مرگ بر ضد ولایت فقیه” به مجلس درس وى در مدرسه فیضیه قم حمله کرده و ضمن ضرب و شتم او، از ادامه تدریس وى در حوزه جلوگیری کردند. پس از آن و تا پایان عمر، او در حصر قرار گرفت.
۲۸ آبان همان سال نیز، خانه و حسینیه آیتالله منتظری مورد حمله قرار گرفت و او نیز به مدت پنج سال در حصر خانگی قرار گرفت.
این روحانی محصور چند روز بعد، در نامهای خطاب به رئیس دادگستری تهران نوشت: “لشکریان ولایت فقیه همچون لشکریان شاه شیشه شکستند، و درها را شکسته از جا کندند، قرآن و مفاتیح و کتب حدیث را از بالا پرت کردند و کف کوچه را از اوراق آنها پر کردند. چیزی را سالم نگذاشتند. صدای زینبهای زمان را درآوردند که: یزید بزن، خوب میزنی! این چوب ولایتفقیه است، نوش جان کن. نه به خانواده مریض و نه به فرزند مریض من رحم نکردند، و چند روز آنها را بدون دوا و استراحت رها کردند.”
آذریقمی در اردیبهشت سال ۱۳۷۷ طی نامهای دیگر از حصر خانگى خود، خطاب به “مردم ایران به ویژه جوانان” نوشت: “رهبری آقای خامنهای معلول تلاش من بوده است، که از این سبب و جهات دیگر از خدای خود و از شما جوانان عزیز عذر میخواهم.” (ادامه دارد)
- منابع در فیس بوک نویسنده