
زندهیاد مهندس مهدی بازرگان در مکتوبی خواندنی که در مهرماه ۱۳۳۱ نگاشته شده، به نقد «بازی جوانان با سیاست» میپردازد.
مطلب چنانکه از تاریخ انتشار آن مشخص است در برشی خاص از تحولات سیاسی ـ اجتماعی ایران (هنگامهی استقرار دولت ملی دکتر محمد مصدق، و تلاش مخالفان رنگارنگ برای ناکام ساختن دولت وی) نگاشته شده است.
زندهیاد بازرگان البته چنانکه در مجموعهی آثار عملی و نظری خود بجای نهاده و در منظومهی کرداری و گفتاری او قابل ردیابی است، با کنش اجتماعی ـ سیاسی جوانان مخالف نیست. چنانکه پس از کودتای آمریکایی ـ انگلیسی ۲۸ مرداد، او خود در مقام استاد ارشد دانشکده فنی دانشگاه تهران، تصریح کرد: «من همیشه طرفدار و مبلغ این فکر بودم و عقیده داشتم که هر وقت در مملکت نانوا نانش را خوب پخت؛ زارع گندم و محصول خوب و فراوان بیرون آورد؛ معلم، معلم خوبی بود؛ شاگرد درس حسابی خواند؛ وزیر کار وزارتش را با درستی و صداقت انجام داد؛ وکیل و روزنامهنویس و سیاستمدار هم در کار سیاست متمرکز و متبحر شدند؛ مملکت درست میشود. بنابراین وظیفهی ملی و سیاسی هرکس این است که کار خود را با حداکثر علاقه و جدیت انجام دهد…اما وقتی مسئولان و متصدیان به وظیفهی خود عمل نکردند، و بلکه خلاف آن را انجام دادند… نمیشود ساکت نشست. همهکس مجبور است همهکاره شود. استاد دانشگاه هم به داد و فریاد سیاسی بپردازد.»
و چنین است که او خود بعدتر، در نهضت مقاومت ملی و بهویژه در نهضت آزادی ایران، از شور و انرژی و آرمانخواهی و توانمندی جوانان پرشماری سود میجوید.
با این همه، بازخوانی بخشهایی از آن مکتوب (بازی جوانان با سیاست) در این زمانه، بهدلایلی چند، خالی از فایده نیست. در روزهایی که سیاستورزی گاه کیفیتی از تعامل با «مُد» مییابد. روزی اگر فلان رنگ غالب است، کنشگر به رنگی است؛ و روز دیگر، در زمانهی غلیان رنگی دیگر، کنشگری شکلی دیگر مییابد. هیجان جای دوراندیشی را میگیرد. زمانی رفتارها و شعارها یکسره آرمانی میشود و بیعنایت به واقعیتها؛ و وقتی دیگر، کردار و گفتار سیاسی یکسره از واقعیتهای هرچند گذرای مستقر، تبعیت میکند. در چنین وضعی، دور از ذهن نیست که درسآموزی از تاریخ از یاد رود؛ حافظهها کوتاهمدت شود؛ تجربهی موسپیدها نادیده انگاشته شود؛ دانش خردمندان به حاشیه رود؛ شارلاتانیسم جلوهگر شود؛ قدرت و ثروت، جولان دهد؛ خفقان و سرکوب، یأس از هر اقدام یا تمکین به واقعیتهای مستقر بیآفریند؛ و …
بهنظر میرسد که نیازی به بسط بیشتر موضوع نباشد. ملاحظات خواندنی مهندس بازرگان، برای پندگیران، بهویژه در این روزهای سیاست ایران، نکتهها دارد. اگر حوصلهای برای تأمل باشد و گوشی آمادهی شنیدن آموزههای پیر دانایی باشد. آنکه هشدارها و انذارها و دلواپسیهایش را فردای پیروزی انقلاب نیز کمتر کسی شنید. بهخصوص جوانان تشنهی قدرتی که در آستانهی انقلاب، ۳۰ سالی بیشتر نداشتند، اما خود را مدعی ادارهی کشور و قادر به سکانداری کشتی ایران در متن توفانهای دوران میدانستند. آنان از چپ و راست، مذهبی و غیرمذهبی، و پوزیسیون و اپوزیسیون، درنهایت بر یک طبل کوبیدند. طبلی که سرانجام مانع استقرار دموکراسی در ایران ـ با وجود گذار از رژیم سلطنتی و اقتدارگرای متکی به شخص شاه ـ شد، و به تثبیت استبداد دینی و بازتولید نظام اقتدارگرا زیر عنوان ولایت مطلقه فقیه، انجامید.
بازرگان و علم سیاست
زندهیاد مهندس بازرگان در مکتوب خواندنی خود، خطاب به «دانشجویان و دانش آموزان عزیز!» مینویسد: «چطور شده است در عالم سیاست که صد بار مشکلتر و دقیقتر و پردردسرتر از کسب و زندگانی است و درس آن را نخواندهاید یا کم خواندهاید خود را استاد میدانید و به خود حق نظر و دخالت میدهید؟ وکیل و وزیر معین میکنید؟ آیا حیثیت و سرنوشت یک مملکت هجده میلیونی کمتر از مال شخص شماست که اینطور بیگدار به آب زده بیپروا با آن بازی میکنید؟ اگر مقدرات آتیهی کشور ما در نتیجهی ناشیگری دخالت امثال شماها خراب شود ثمرهی تلخ آن را پس فردا خودتان نخواهید چشید؟»
او گویی در «امروز ایران» میزیید؛ افزون بر شش دهه قبل، مینویسد: «این زعما و سیاستمدارانی که امروز با قوت تمام پای علمشان سینه میزنید هیچ میشناسید؟ خبر درستی از تربیت گذشته و نظریات آیندهشان دارید؟ با آنها معاشرت کرده یقین دارید که خالی از غرض و نظر باشند؟ و اگر حسن نیت هم داشته باشند هیچ خطا و اشتباهی در تشخیصشان وجود ندارد؟ خود آنها در کدام مکتب درس سیاست را خوانده و در کدام عمل تجربه اندوختهاند؟»
بازرگان با اشاره به این نکته که سیاست نیز چون فیزیک و ریاضی و شیمی، «علم» است؛ با تدقیق مفهومی علوم انسانی و اجتماعی، مینویسد: «اگر در فیزیک و شیمی گاهی به یک آزمایش اکتفا می کنند و آن را کلیت میدهند در علومی که ارتباط با موجودات زنده و مخصوصا با فرد و اجتماع انسان پیدا میکند، اولا فرض دیگر از بین رفته هر موضوعی متکی بر واقعیات میشود؛ ثانیا برای استنباط یک مطلب باید دائما بر تعداد موارد تجربه افزوده حکم را طبق حساب احتمالات از روی نمونه متوسطی که از بررسی نمونههای کثیر انتخاب شده باشد استخراج کرد. یعنی در علوم حیاتی و بشری و اجتماعی که سیاست آخرین فصل آن میباشد موضوع آزمایش و عمل اساس کار میگردد و شناسایی و آزمایش اجتماع جز با ورود در اجتماع و عمل کردن مکرر و ممتد در آن میسر نمیگردد. از طرف دیگر اگر در ریاضیات در همه جای دنیا دو دوتا چهار تا میشود و قوانین فیزیک و شیمی در مورد عناصر و ترکیبات نقاط مختلف زمین یکسان بیان میشود عناصر و افراد زنده بنا بر تنوع و ترکیب و تغییری که دارند و عکسالعملهایی که با محیط و همنوعهای خود مبادله مینمایند هر یک در هر مورد شخصیت متمایز پیدا میکنند و قوانین مربوط به انسان و اجتماع انسان را که مفصلترین موجود زنده است نمیتوان بدون در نظر گرفتن عاملهای زمان و مکان بطور ثابت و یکنواخت در جمیع موارد اجرا نمود. حقایق و مصالحی که در یک محل نتیجه ی مطلوب داده است تقلید آن در محل دیگر ممکن است نتیجه ی معکوس ببخشد. خلاصه آن که سیاست هم علم است اما علمی است که چه در استنباط و استخراج و چه در استعمال و اجرای اصول آن شناسایی تجربی واقعیات و ممارست و سابقه در عمل شرط اساسی میباشند.»
صبوری و تجربه اندوزی
بازرگان در بخش دیگری از مقالهی مفصل خود، برای اینکه جلوی سوء برداشتها را بگیرد، تصریح میکند که «البته پدران دلسوز و معلمان وظیفهشناس نسبت به شما حسادت ندارند. نمیگوییم دور شما باید پرده آهنین کشیده شده، هیچگاه وارد سیاست و مؤثر در اجتماع خود نشوید؛ خیر، بشوید، اما پنج شش سال دیگر.»
او خطاب به دانشآموزان و جوانان و دانشجویان میافزاید: «اگر امروز وارد سیاست شوید هم از درس خواندن و آدم شدن باز خواهید ماند و هم مرد سیاست نخواهید شد مضافا به این که کار سیاست و کشور را دچار هرج و مرج و اخلال مینمایید. فعلا همانطوریکه در علوم و فنون درس میخوانید و مشاهده و تجربه میکنید اما راسا دخالت نمینمایید در سیاست هم که جامع بر تمام مشاغل و شئون کلیه اجتماع عظیم میباشد صبر کنید لااقل الفبای آن را که مردمشناسی است قدری یاد بگیرید. با این مردم دو سه فقره معامله و وصلت بکنید بعد دست به اصلاح و انقلاب بزنید. البته اگر در کلاسهای بالای دانشگاه و در سنین انتخاب کردن هستید در اجتماعات و احزاب بروید سخنرانیها را گوش بدهید قطعنامهها را بخوانید اما فعلا گوش باشید و چشم… عجله نکنید بههیچوجه دیر نشده است بهزودی فرصت کافی و وظیفه لازم برای اظهار و اعمال نظر خواهید داشت. این اجتماع وسیع با تمام اطوار و اطراف خود از آن شما و گو و میدان تحویل شما خواهد شد.»
تمرین کار جمعی
بازرگان که در مقطع نگارش این مکتوب جزو کنشگران وطندوست همراه جبهه ملی بود و بعدتر، پس از کودتا در نهضت مقاومت ملی فعال شد، و در ابتدای دههی ۴۰ شمسی، پایهگذار نهضت آزادی ایران گردید، میافزاید: «فرد حزبی شدن هم البته کار آسانی نیست، تربیت و تمرین قبلی لازم دارد. برای تقویت حس هوشیاری و کسب روح همکاری و انضباط و تعلیم مردم شناسی که لوازم اساسی ورود در حزب و فعالیت اجتماعی در اجتماع میباشد بهترین وسیله همان شرکت در سازمانهای مختلف دانشجویی است… اگر در این سازمانها موفق شوید هدفی را که برای آن معین شده است با صداقت و صمیمیت پیش ببرید و جلوی نفوذ نظریات سیاسی و آلودگیهای خارج را بگیرید مسلما بعدها در اجتماع نیز موفق به پیش بردن هدفهای ملی و سیاسی و حزبی خواهید گشت و جلوی مفاسد اجتماعی و خیانتهای ایادی بیگانگان را خواهید گرفت.»
در بخش دیگری از جزوهی مزبور، مهندس بازرگان تاکید میکند: «سیاست آنقدرها امر پیش پا افتاده و سادهای نیست که از عهدهی هرکس و در هر سن و مقام برآید. درست است که خیلیها حتی کسانی که از بنده و شما بیسوادتر و نفهمتراند حکومت و سیاست میکنند و هیکل غلط انداز خوبی بهخود میگیرند…»
او میافزاید: «در اجتماعات فاسد و جاهاییکه از زیر کار در رفتن و متاع قلب جازدن رواج باشد اداره کار و عمل ریاست و سیاست دو صد چندان مشکل میشود زیرا که مدیر مسئول باید آشنا به تمام رموز بوده شخصا مباشرت در تمام قسمتها را بنماید و فوقالعاده باید صاحب سیاست و تدبیر و حوصله باشد.»
ناگزیری از کنش
چنانکه در ابتدای نوشتار آمد، بازرگان با وجود این توصیهها، پس از کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق، در شرایط جدیدی قرار میگیرد. او با تاکید بر این نکته که «درست است که تحصیل علم و تخصص و هنر، چیزی خوب و واجب است؛ درست است که برای زنده ماندن یک ملت اقتصاد و درآمد لازم است؛ درست است که تربیت بدنی و اخلاق و رواج آداب و هنر و خیلی چیزهای دیگر از ضروریات و لوازم زندگی است؛ اما مادام که در مملکت قانون و عدالت و آزادی برقرار نباشد… همهی این حرفها باد هوا خواهد بود»، میافزاید: «جوانان هوشیار و پاکباز، کشش و التهابی دارند و نمیخواهند به صرف ایمان به حق، به علم و تامین معاش اکتفا کنند. کافی نمیدانند گلیم خود را از آب درآورند. اینها، گلیم بخت خود را بافته شده در گلیم اجتماع و جزیی از گلیم ملت میدانند و برخلاف نسلهای گذشته، سرنوشت خود را از دریچهی سرنوشت اجتماع و ایران مینگرند.»
این همان ملاحظهای است که دکتر علی شریعتی نیز در “تخصص” خود بر آن تاکید میکند. شریعتی با وجود تاکید بر مقوله/مفهوم تخصص، تصریح میکند که در مقاطعی (ازجمله زمانی که خانهای آتش گرفته)، دیگر نمیتوان دست روی دست نهاد و از اقدام، پرهیز کرد.
این ناگزیری از کنش مدنی و سیاسی و سیاستورزی ملی و تعهد اجتماعی اما عرصهای است و «بازی با سیاست» عرصه و حکایتی دیگر؛ همانکه بازرگان آسیبشناسی و نقدش میکند.
- بازنشر از جرس