
کودتا به پیکر سیاسی ایران زخم زد و این زخم هم ماندگار شد. به اعتقاد من از دل کودتا «سهجریان» عمده بیرون آمد: یک گرایش این بود که کلا «سیاستزده» شده بود. یعنی یک عدهای میگفتند که دیگر سیاست فایدهای ندارد و بهدنبال خوشباشی رفتند. به قول معروف «اپیکوریسم». در زمان یونان، اپیکور سردسته لذتجویان بوده است و شعارش این بود که از دنیا باید لذت برد. در ایران هم این اتفاق برای بسیاری افتاد و خیلیها بهدنبال زندگی شخصی رفتند. عدهای هم مانند دیوژن شدند. دیوژن که به بیابان زده بود و میگفت بهجای لذت، درد خوب است و این عده ملامتی بودند. دیوژن یکبار لب چشمه آمد و دید فردی با دست آب میخورد، دیوژن کاسهاش را دور انداخت و با خودش گفت پس با دست هم میشود آب خورد.
رواقیون، کلبیون، انحلالطلبان، لاادریون و شکاکیون و اینها بعد از کودتا به دنبال این روش رفتند. میگفتند کسی چه میداند حقیقت چیست و حق با کیست. میگفتند حق با کسی نیست. وصفحال این افراد مشخصا در شعر «زمستان» اخوان ثالث تبلور پیدا میکند: سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت / سرها در گریبان است / کسی سر برنیارد کرد پاسخگفتن و دیدار یاران را / نگه جز پیش پا را دید نتواند / که ره تاریک و لغزان است / وگر دست محبت سوی کس یازی / به اکراه آورد دست از بغل بیرون / که سرما سخت سوزان است (اینجا میخواهد بگوید مردم راه خودشان را میروند و تو دیگر تنها ماندهای.)
نفس کز گرمگاه سینه میآید برون ابری شود تاریک/ چو دیوار ایستد در پیش چشمانت / نفس کاین است پس دیگر چهداری چشم / ز چشم دوستان دور یا نزدیک / مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین / هوا بس ناجوانمردانه سرد است…ای… / دمت گرم و سرت خوش باد / سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!
(میگوید نفس تو با خودت بد است پس از دیگران چه انتظاری داری. یا میگوید میخواهم سرخوش باشم و بنشینم می بنوشم و خوشحال باشم.)
من امشب آمدستم وام بگذارم/ حسابت را کنار جام بگذارم / چه میگویی که بیگه شد سحر شد بامداد آمد / فریبت میدهد برآسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست / حریفا! گوش سرمابرده است این یادگار سیلی سرد زمستان است
(در واقع شعر زمستان نمونه بارز گرایشی است که گفتم. پس یکسری دنبال این بازیها رفتند. یا شعر نازلی شاملو هم بهنوعی نمایش حال این افراد است)
نازلی! سخن بگو! / مرغ ِ سکوت، جوجه مرگی فجیع را/ در آشیان به بیضه نشستهست! / نازلی سخن نگفت؛/ چو خورشید / از تیرگی برآمد و در خون نشست و رفت…
میخواهم بگویم شعر آن زمان هم اینگونه است.
اما کمکم گرایش دومی پیدا شدند که میگفتند باید کار کرد، علنی هم کار کرد و کار مخفی فایدهای ندارد. افرادی مانند مهندس بازرگان و نهضت آزادی معتقد بودند، که باید کار کرد آنهم فعالیت فرهنگی اما خیلی کند، آهسته اما پیوسته. آمدند انجمن اسلامی راه انداختند، کانون مهندسان راه انداختند. شبیه فعالان سیاسی که در سال ۱۹۰۵ در روسیه انقلاب کردند و بعد از شکست سوسیالدموکراسی، آتئیست شدند، که همین موضوع به سوسیالدموکراتها خیلی فشار آورد. آنها بیشتر از نظر تاکتیکی معتقد بودند که باید کار علنی کرد. بازرگان هم معتقد بود که نه در قالب حزب، اما باید کار کرد.
بازگشت نیروهای سیاسی مدتها پس از کودتا
جدا از آنهایی که دنبال «تکروی و بیخیالی» رفتند و یکی هم نیروهایی که بهدنبال «فعالیت نرم سیاسی» رفتند. گرایش سوم، گرایش جوانهای جبهه ملی بودند که با پیرمردها یا نسل اولیهای جبهه ملی درگیر شده بودند. جوانها میگفتند ما آنها را قبول نداریم چون افرادی مانند زیرکزاده، حصیبی، صدیقی، صالح و دیگران را دیدند که بریدند، از سوی دیگر مصدق از این جوانها دفاع کرد. در احمدآباد از تبعیدگاهش پیام داد که «من امیدم به شما جوانهاست.» نیروهای جوان افرادی چون بهزاد نبوی و جزنی بودند که این نسل را تشکیل میدادند.
اینها بعد نشستند فکر کردند که چه باید کرد. گفتند بازرگان و نهضت آزادی که کاری نمیتوانند بکنند و با روش گام به گام بازرگان کاری پیش نمیرود. به همین دلیل با بازرگان مرزبندی کردند. امثال حنیفنژاد و سعیدمحسن و سران مجاهدین خلق اولیه شروع به نقد بازرگان و نهضت آزادی کردند. گفتند روش آنها جواب نمیدهد و نهایتا مشی آنها «مشی چریکی» شد. از طرفی فداییان و افرادی چون پویان شروع به نقد حزب توده کردند و گفتند حزب توده اشتباه کرده و با مصدق در افتاده است. مصدق با حزب توده بد بود. بعد از کودتا هم، همه اعضای حزب توده به مسکو و اتحاد شوروی، لایپزیک و اروپای شرقی رفتند. بههمین جهت جریانهای بازمانده از مصدق با تودهایها بد بودند. از سوی دیگر شوروی کمکم بعد از کودتا با شاه رفیق شده بود و در ایران ذوبآهن راه انداخته بود، حتی به شاه اسلحه میداد. این طور شد که نهایتا نسل بعدی یعنی سومین گرایش به سمت «مشی مبارزه مسلحانه» رفت. یعنی در واقع فشارها باعث میشد از دل جریان مسالمتجو یک جریان با مشی مسلحانه بیرون زدند. میخواهم بگویم این الگو یعنی سه گرایش مطرح شده، میتواند یک الگوی همیشگی برای همهجا باشد و نه فقط برای بعد از کودتای ۲۸مرداد. چنانچه این اتفاق در بسیاری از کشورها رخ داده است.
- برداشتى از گفتگوى روزنامه شرق با سعید حجاریان