
پدر داستان نویسی معاصر ایران، مرداد ماه سال ۱۳۳۴ از “نمک گندیده” نوشت. نمک گندیده داستان کوتاه ۳۰ صفحهای است که اولینبار در مجلهی سخن به چاپ رسیده و حالا مدتهاست که در بین دیگر داستانهای کتاب “کهنه و نو”، گنجانده شده است.
نمک گندیده از پنج دوست میگوید که از کودکی با یکدیگر بزرگ شدهاند و در بزرگی هر یک به دنبال کاری برآمدهاند برای گذران زندگی. “از راههای پرپیچ و خم حلال و حرام و مکروه و مباح و مستحب به هر خون دلی هست، لقمه نانی به دست میآورند و شکم خود و کسان و عیال و اطفال را سیر و چه بسا نیم سیر میکنند”.
دوستان، هر از چندی گرد هم میآیند و در این دیدارهای گاه به گاهشان، ساعاتی را اختصاص میدهند به نقد و بررسی اوضاع سیاسی مملکت. تا این که روزی حکیم مآب جمع، میرزا صالح، زبان به شکوه میگشاید و میگوید: “رفقا تنها نتیجهای که از این همه مباحث سیاسی به دستمان آمده این است که در تنها مسالهای که همه موافقیم این است که در هیچ مسالهای نمیتوانیم موافقت پیدا کنیم”. و با جمع به این نتیجه میرسند که:
“بریده باد زبانی که نگوید این کلمات
که بر قمار و سیاست هزار لعنت”
چندی بعد، گذر این دوستان به منطقهای در جنوب شهر میافتد و از دیدن حال روز مردمان آن قسمت شهر و اوضاع زندگیشان، برآشفته میشوند. به صرافت این میافتند که دلیل این همه بدبختی در آن قسمت شهر را کشف کنند. اینجا باز هم میرزا صالح به این نتیجه میرسد که “کیست که نداند که ارتشاء و اختلاس و احتکار مانند سه بلای مبرم به جان این مملکت افتاده و دارد دمار از روزگار همه در میآورد”. و در نهایت به این نتیجه میرسند که مشکل اصلی، عدم مساوات بین دارا و ندار است. و میگویند که هر کس باید از خود شروع کند به اصلاح، تا شاید روزی جامعه اصلاح شود. قرار میگذارند هر کدام به شخصه شروع به اصلاح خویش بکنند و ماه آینده دوباره گرد هم بیایند و از تغییرات ایجاد شده بگویند.
آنچه که در گردهمآیی ماه آینده واگو میشود، چیزی جز اعلام عدم توانایی افراد به ایجاد این تغییرات در خودشان نیست. تنها میرزا صالح است که در منزلش تغییر ایجاد کرده و آن این که با افزایش حقوق نوکرش، باعث شد که او دیگر دست به دزدی نزند. اما باقی همه بر آسایش خود ترجیح نهادند.
“سید محمد علی جمالزاده” جز چند سال کوتاه از زندگی بلندش را در ایران نگذرانده، اما به خوبی از عهدهی برقراری رابطهی دوری و دوستی با ایران برآمده. وی از عنفوان جوانی به بیروت و بعد به اروپا رفته، اما تا آخر عمر، از خاطرات و اطلاعاتش استفاده کرده و به دقت و زیبایی تمام، به کشف و نقد فرهنگ و مشکلات مردم و کشورش پرداخته. به همین جهت پایهگذار سبک رئالیسم انتقادی نیز شناخته میشود.
اولین نقدهایی که بر آثار جمالزاده نوشته شده، به قلم عبدالعلی دستغیب است. وی در بارهی جمالزاده میگوید: “جای جمالزاده در نثر امروز پارسی، جایی است بین حجازی و هدایت؛ از این برتر و از آن فروتر است. از این گذشته جمالزاده نویسندهای است با پایگاه اجتماعی نامشخص، و در این زمینه نیز با هدایت و حجازی تفاوت آشکار دارد. هدایت از آغاز تا پایان زندگانی راه هنر و راه مردمی را برگزید و در این راه گام برداشت. حجازی-به ویژه پس از نگارش داستان «زیبا»- به قدرت روز پیوست، و به وصف گل و گلخانهی اشرافیت آن روز پرداخت. ولی جمالزاده در فرنگستان ماندنی گردید و کنار دریاچه لمان ژنو به بازگویی یادهای گذشتهی خود مشغول شد.”