
ایران، کشوریست که قدمتی دیرینه دارد؛ اما اگر به همین ترتیب پیش برود، از ظواهر این قدمت، چیزی جز جملاتی از تاریخش در اوراق کتابها، باقی نخواهد ماند. شاید اگر سازمان میراث فرهنگی کارآمد داشته باشیم و شاید اگر از بالا بردن عَلَمِ کورش کبیر داشتن، دست برداریم و فرهنگ نگهداری از آثارمان را بیاموزیم، بتوانیم این اندک آثار باقیمانده را حفظ کنیم. اندک، به نسبت تمام آن چیزهایی که میتوانسته باقی مانده باشد.
سال گذشته، اخباری مبنی بر به تاراج رفتن اجزای خانهی ۲۵۰ سالهی “محمد میرزا کاشف السلطنه”، اولین وارد کنندهی تخم چای به ایران، از سوی خبرگزاری “ایسنا” منتشر شد. بعد از آن، سازمان میراث فرهنگی، متوجه حضور چنین اثر تاریخیای که نه در نقاط ناشناخته و دورافتادهی ایران پهناور، بلکه در شمیران پایتخت بنا شده است، شد و بالاخره اقداماتی جهت جلوگیری از ادامهی تخریب بنا انجام داد. هر چند که خیلی دیر بود و این بنا، چنان کودکی نحیف و برهنه، از سرما به خود میلرزید.
اواخر اسفند سال گذشته، “معاون میراث فرهنگی اداره کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری استان تهران” از انجام اقدامات لازم برای ثبت خانهی تاریخی کاشفالسلطنه مشهور به “پدر چای ایران” در فهرست آثار ملی خبر داد؛ اما تا کنون، هیچ خبری مبنی بر به نتیجه رسیدن این اقدامات و ثبت ملی آن منتشر نشده. “سپیده سیروسنیا” در گفتوگو با ایسنا گفته بود: “شهرداری تهران در کنار اداره کل میراث فرهنگی و گردشگری این استان موظف است، اقدامات لازم را برای حفاظت از این بنای تاریخی و ارزشمند انجام دهد”.
وی همچنین با بیان این که سازمان میراث فرهنگی موفق به شناسایی مالک این خانهی تاریخی نشده است، از چسباندن رونوشت نامهای که به شهرداری تهران جهت جلوگیری از صدور هرگونه مجوز تخریب، فرستاده شده، بر در این خانهی ارزشمند خبر داد تا مالک با دیدن این حکم، پیگیریهای مورد نیاز را انجام دهد.
آخرین سکونت در خانهی پدر چای ایران، به پیش از انقلاب مصر میرسد که در اختیار “دفتر حافظ منافع مصر” در ایران بوده؛ و بعد از انقلاب مصر، تبدیل به بنایی متروکه شده. اما فاجعه از آنجا آغاز شد که سه سال پیش، مالک این خانه، این اثر ارزشمند را از درون تکه تکه میکند و اجزا را به فروش میرساند. درها، پنجرهها، آینهکاریها، کاشیکاریها و هر آن چیز دیگری که بر پیکر این خانه خودنمایی میکرد. هنوز هم بسیاری از این اجزا، در دستان تاریخ فروشان تهراناند و در انتظار خوردن چوب حراج. پس از این غارت، مالکیتِ بنا به شخص دیگری واگذار شده و گفته شده مالک جدید نیز در صدد تخریب کل بنا و اجرای پروژهی مسکونی یا تجاری در این زمین بوده است.
“شاهرخ فرخ ابراهیمی” نسل سوم نوادگان این دیپلمات و نویسنده و مشروطهخواه دورهی قاجار و پهلوی، جهت کمک و حفظ خانه، اعلام آمادگی کرده است. وی پیشتر به خبرنگار ایسنا گفت: “کاشفالسلطنه فقط به من و خانوادهی من متعلق نیست. هرچند از نظر ژنتیک و علاقهمندیام به این حوزه، دوست دارم در این زمینه کاری کنم؛ ولی برای به نتیجه رسیدن این کار باید همه دست به دست هم دهیم. نخست باید با سازمان میراث فرهنگی ارتباط برقرار کنیم. سپس با همکاری این سازمان و شهرداری میتوانیم مراسمی داشته باشیم و از علاقهمندان به حوزهی میراث فرهنگی و آثار تاریخی برای خریدن خانه و آثار قرارگرفتهی آن در گالریها، از مردم کمک بگیریم”.
از دوران حملات و غارتها، بسیار گذشته و سالهاست که کسی با لشکر کشی به سرزمین ایران بر قصرها و کاخها و آثار باستانیاش دست دراز نکرده و غارتی نکرده و تخریبی انجام نداده. اما آنچه که دلها را پر خون میکند، همین غارتها و تخریبهای خودیهاست. چه توسط اشخاصی که صرفا جهت افزایش صفرهای جلوی اعداد حسابهای بانکیشان دست به این اعمال میزنند و چه توسط سازمانهای مربوط و مسئولی که به هر دلیلی به وظایفشان به درستی عمل نمیکنند.