
در اوج تظاهرات میدان تحریر و شروع اعتراضها در لیبی بود که بشار اسد مصاحبه کرد و با قاطعیت گفت که بهار عربی پایش به سوریه باز نخواهد شد، چون حکومت ما وابسته به جایی نیست، اکثریت مردم حکومت و رئیس جمهورشان را دوست دارند و موقعیت مقاومت و سازشناپذیری ما در برابر اسرائیل و غرب را ارج میگذارند.
دو سه هفته بعد، یعنی حدوداً سه سال پیش در چنین روزی (۱۴ مارس ۲۰۱۱) بود که شعارنویسی شماری از دانشآموزان بر دیوار مدرسهای در درعا جرقه را زد. رئیس مدرسه پلیس و سازمان امنیت را خبر کرد. دانشآموزان دستگیر و بعضا شکنجه شدند. وقتی که والدین بچهها خواهان اطلاعات در باره محل نگهداری آنها شدند هم برخوردها اهانتآمیز بود. در مسجدی صف تظاهرات اعتراضی به راه افتاد و پلیس حکومتی که اصولا مخالفت برایش غریبه بود فورا دست به تیر شد. کشتهها را که خواستند خاک بکنند هم باز تیراندازی شد، و هر کشته معنایش شد اعتراض بیشتر.
در واقع تبختر و خودپسندی یک نظام استبدادی وقتی که با مخالفت روبرو میشود فاقد حداقلهای مدیریت بحران است و فورا بدترین اهرمها را به کار میگیرد.
این گونه بود که هیئت اعزام شده از مرکز نیز نتوانست خشم را بخواباند، برکناری استاندار و رئیس پلیس نیز. تظاهرات، تیراندازی، خاکسپاری؛ دوباره تظاهرات، تیراندازی و خاکسپاری و فزونشدن و پیچیدهشدن هر چه بیشتر چنبره قهر و خشونت. دو سه هفته بعد قربانیان تنها در میان مخالفان نبودند، نیروهای دولتی هم کشتهاشان رو به فزونی بود.
بر آتشی که با عملکرد بد حکومت در برابر اعتراضهای ابتدایی مردم درعا برافروخته شد فورا اخوانالمسلمین نیز با حمایت قطر دمیدن آغاز کرد و نفت بر آن پاشید. سال ۱۹۸۲ که حافظ اسد برآمد مسلحانه اخوان المسلمین را در حما با شدت هر چه تمامتر سرکوب کرد، آنها بیش از همه به شمال اردن گریختند و در نزدیکی مرزهای جنوب سوریه و از جمله در کنار درعا ساکن شدند. آتش اعتراضها که در درعا به هوا خاست، اخوانالمسلمین در همان حوالی آماده دمیدن بود. اسلحه و پول و «جهادگر» و وسایل ارتباطی با کمک کشورهای عربی به درعا سرازیر شد و در مقابل صف آوارگان بود که به سوی اردن میرفت.
سه سال پس از آن ماجرا که سوریه به محل جنگ نیابتی قدرت های منطقه ای و بین المللی تبدیل شده و حداکثر خواست مردم حالا تنها ثبات و امنیت و آرامش است، درعا ویرانهای است، گیرم که نیروهای حکومتی بر آن تقریبامسلط شده باشند. حمص و حلب و … نیز درعا شدهاند با ویرانی و آوارگی ساکنانشان. سازمان ملل از ۹ میلیون آواره صحبت میکند، ۴۰ درصد کل جمعیت سوریه؛ بزرگترین تراژدی آوارگی در دهههای اخیر، ۶ میلیون نفر در خود کشور و بیش از دو و نیم میلیون نفر در خارج از آن.
حالا دیگر اخوانالمسلمین در میان نیروهای مخالف به لحاظ مشی جز “افراطی های ملایم” است، نیروهایی در میان مخالفان سربرآوردهاند که بعضا در جنایت از حکومت هم «یک سر و گردن بالاترند» و اگر انتخاب میان بد و بدتر باشد رژیم اسد لزوما بازنده نیست، کنایتی تلخ.
در سوریه همه طرفها کارتهای بدی را بازی کردند، از رژیم که مدیریت بحران را از همان ابتدا با خشونت آغاز کرد و آب به آسیاب نیروهای خشونتطلبی ریخت که در کمین نشسته بودند، از رژیمهای عرب منطقه که از همان اول بحران را به محملی برای تصفیه حساب با جمهوری اسلامی تبدیل کردند، از غرب که دنبالهرو رژیمهای عربی و ترکیه شد و با خواستهای ماکسیمال و ارزیابی نادرست از توازن نیرو در درون سوریه هر گونه مصالح سیاسی را منتفی اعلام کرد و از روسیه و ایران که سوریه را “عمق استراتژیک” خود و”مهمتر از استان خوزستان” خواندند، خشونت رژیم را توجیه کردند و کمتر به رژیم اسد فشار آوردند که در به جریان انداختن یک پروسه سیاسی تقسیم یا انتقال قدرت جدی عمل کند و …
همه کارتها را بد بازی کردند، هزینهاش را مردم سوریه دادهاند. و معضل این است که همچنان میدهند و چشماندازی هم برای پایان این رنج و محنت پدیدار نیست.
- فیس بوک نویسنده