
عکس از ایسنا
نمی دانم آن هایی که با هاشمی در خانه و در دفتر از نزدیک کار و برخورد می کنند با این برداشت و قضاوت موافق هستند یانه که رفسنجانی در این روزها با هدفی خاص فعالیتهای خود را دو چندان کرده و حرفهایش را صد چندان.
شاید عدهای گمان کنند که رفسنجانی دارد پاسخ دندان شکن عملی به احمد جنتی می دهد که به سفارش دیگران او را به بهانه ی بالا بودن سن و عدم توانایی جسمی از ورود به رقابتهای انتخاباتی محروم کرد، اما گمان من این است که افق نگاه هاشمی بسیار دورتر است و فراتر از رو کم کردن فردی که دیگر حتی نا و توان لازم برای گذران امور روزمره ی خویش ندارد و رؤسایش دارند برای جانشینی او در شورای نگهبان رایزنی می کنند.
البته منکر این نکته نیز نمی توان بود که هاشمی با دو چندان کردن ملاقاتها و گفت و گوهای روزانه و بازخوانی تاریخ گذشته و حاشیه زدن بر آن می خواهد این پیام را بدهد که سرمشق من همان شعری ست که در مصاحبه ی اخیر با روزنامه آرمان بیان کرده ام، اما ظریفت و توان کاریام بسیار فراتر است و بیشتر- رهرو آن نیست گهی تند و گهی خسته رود / رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.
اما این شیوه ی کار او است و هدف اصلیاش چیزی نیست جز آن چه که به عنوان “دعای زیرلب” مطرح کرده است: “دعا یعنی خواستن، مثلا بنده میخواهم که پیش خداوند شرمنده نباشم و روزی که به حسابم رسیدگی میکنند، روزی که پروندهام را میبینم سرم پایین نباشد. برای جامعهمان هم میخواهم، جامعهای متعهد، مومن، فعال و مرفه و آبرومند داشته باشیم که الگو و سرمشق برای ملتهای دیگرباشد”.
از نگاه معنای پیام وی این است که من هنوز کارهای بسیاری پیش رو دارم و پای آنها نیز ایستادهام و چون دیگران هم نیستم که در این سن و سال نیاز به زدن چیزی داشته باشم و به اصطلاح “دوپینگ کنم”. او می خواهد نشان دهد که هنوز “دود از کنده بلند می شود” و ظرفیت فکری و توان اجرائیاش بالاتر از دیگرانی است که به اصطلاح وقت کم می آورند، اما اگر چون روز ثبت نام در انتخابات خرداد۹۲ پاسخ تلفن فوری و ضروریاش را نمی دهند به کاری دیگر اشتغال داشته اند که هاشمی به دلیل انگیزه و امید نیازی به آن نداشته است!
این سرزندگی و شادابی روزانه این گمان را در انسان ایجاد می کند که هاشمی در حال زندگی کردن در گذشته ی پر جنب و جوش است- در فکر و در عمل. او چون دوران جوانی که از یک سو فراری بود و با سازمانهای چریکی و مسلحانه ی ایران و فلسطین مرتبط و از سوی دیگر مطالعه می کرد و روند فعالیتهای جنبشهای اسلامی و جهان سومی را پی می گرفت و به نوشتن و ترجمه زندگینامه ی بزرگان این حرکتها می پرداخت، اکنون می خواهد چنان تلاش کند و الگو ارائه دهد که در برابر مردم، چون خداوند وقتی به حساب زندگی سیاسیاش رسیدگی می کند و پروندهاش را می بیند سرش پائین و شرمنده نباشد و عاقبت به خیر شده باشد.
برای رسیدن به این هدف هاشمی نه تنها می خواهد به آرزوی دیرینه ی خویش برسد و جایگاه و اعتبار”امیرکبیر” را در تاریخ ایران به دست آورد، بلکه خرسند می شود اگر بتواند صفحاتی از تاریخ جهان را نیز به خود اختصاص دهد. شاید به این دلیل است که ذهن او این روزها بیشتر از توجه داشتن به صدراعظم شهید ایران و حرکتهای اصلاحی از درون ساختار نظام، بیشتر به آفریقای جنوبی پرمی کشد و هند، و در فضای حبس و حصر با نلسون ماندلا و مهاتما گاندی پرواز می کند!
آن چه در این سالها گذشته و می گذرد از نتیجه ی انتخابات خرداد ۸۸ و شکل گیری جنبش سبز و حبس خانگی میرحسین موسوی و مهدی کروبی گرفته تا زندانی شدن فائزه، بازداشت مهدی و احتمال حبس فاطمه هاشمی، یا ازبهار عربی در کشورهای خاورمیانه و پیامدهای تلخ و شیرین آن گرفته تا مذاکرههای آشکار و پنهان با آمریکا و سران کشورهای عربی همه و همه می تواند ذهن و فکر این سیاستمدار کهنه کار را به خود مشغول کرده باشد و افق دید هاشمی را شکل دهد. شاید تحولات اخیر اوکراین و جا به جایی قدرت به شیوه انقلابهای رنگی در کنار روش مبارزاتی پیگیرانه ی دراویش ایران مبتنی بر مشی “پر کردن زندان ها” هم مایه ی دغدغه و عامل دلمشغولی باشد.
به نظر نویسنده این “افق نگاه هاشمی” است که در او چنان شور و توان جوانی را زنده کرده است که منتقد دیگرانی می شود که به بهانههای گوناگون دست به عمل نمی زنند. او در حالی که شعار “اعتدال” می دهد، اما در مقام عمل راهکار “ریسک کردن” را توصیه می کند که در بسیاری از مواقع با اعتدالگرایی در تضاد است و با سن و سال بالا که تا حد زیادی انسان را محافظه کار می سازد ناسازگار، الا این که هدفی والا پیش رو باشد.
به این دلیل است که رفسنجانی وقتی با این پرسش مواجه می شود که ” دانشگاهیان گله دارند که فضا برای بیان آزادانه انتقادات مناسب نیست. شما چه توصیهای به دانشگاهیان دارید؟”، مخاطب خود را بسیار گسترده تر می بیند، اعم از “دانشگاهی و غیردانشگاهی”.
هاشمی فرصت پیدا می کند که بلند فکر کند و پرنده ی ذهنش را در درون جامعه به پرواز درآورد: “اگر ما توقع داریم که جامعهمان بهتر شود، باید ریسک هم بپذیریم. اگر همینطور فکر کنیم، هیچکس هیچ کاری نمیکند. باید نظرات آزادانه البته در چارچوبهای قانونی و شرعی بیان شود. باید نظرمان را بگوییم. آنها که قبول دارند، فکرشان را بگویند، نمیشودفکررا که سرکوب کرد.اکثریت بگویند. نقش گاندی در هند این بود که به مردم میگفت یکی را میگیرند، دنبالش را بگیرید و بگویید که مرا هم به زندان ببرید. انگلیسها آمدند بین دو شهر به همه درختان یک سر یا یک مرده آویزان کردند، باز گاندی به مردم گفت که بروید. واقعا آنقدر مردم در زندان جمع میشدند که دیگر کسی نمیتوانست زندانی کند! اگر عموم، عمومی که میگویم نه همه مردم، آنهایی که میفهمند، حرف حقیقت را بزنند، اتفاق نمیافتد و هیچ کس هم جرات نمیکند که به مردم ظلم کند”.
در این شرایط است که می توان به این ارزیابی پرداخت که هرچه زمان پیش می رود و رفسنجانی از نهاد قدرت فاصله می گیرد و از جایگاه حکومتی چسبناک گذشته دورتر می شود “افق نگاه هاشمی” نه تنها به اصلاح طلبان بلکه به تحول خواهان و طرفداران جنبش سبز نزدیک ترمی شود که تغییر و تحول را تنها از طریق ورود به ارکان قدرت نمی دانند و گستره ی بزرگ جامعه مدنی و جنبشهای مسالمت آمیز را هدف غایی خود قرار داده اند، برای سرفرازی و بهروزی و پیشرفت و رفاه مردم ایران، با نظامی مبتنی بر آزادی، مردمسالاری، صلح و امنیت.
- بازنشر از جرس