
توافقات ژنو و به نتیجه رسیدن مذاکرات هستهای هرچه از سوی صاحب نظران معتدل و واقعگرا موفقیت محسوب میشود از دید افراطیون و راست گرایان افراطی محکوم و باخت ایران قلمداد شده است.
قرارداد ژنو اگرچه کعبه آمال مردم ایران نیست اما به دلیل اینکه از فضای تنشزای حاصل از دیپلماسی تهاجمی دور و مقداری از فشار تحریم کاسته خواهد شد، نوید روزهایی با تنش و اضطراب و چالش کمتر و روزهای روشن و پرامید برای برای مردم را میدهد.
در این میان مساله بسیار مهم این است که هنوز این توافق نامه در ابتدای حرکت خود است وهنوز سایه تحریم های فلج کننده از سر ایران برداشته نشده و سایه فقر و استبداد حتی به قدر اندک از آسمان ایران رخت بر نبسته است، افراطیون و حامیان دیکتاتوری ناله و فغان برداشتهاند که تیم دیپلماسی ایران قرداد ترکمنچای دیگری را قبول کرده است.
اینان که امروز توافقات ژنو را ترکمنچای دیگر میخوانند روزگاری از زبان مهدی طائب رئیس قرارگاه عمار بیان کردند که حاضریم خوزستان را بدهیم ولی دولت بشار اسد سقوط نکند.
حسن روحانی گرچه توانست به یمن سیاست سکوت خود در قبال این افراطیون توافقات را در حد مطلوبی به انجام برساند ولی ادامه این سیاست دیگر جوابگو نخواهد بود و هرچه این سکوت ادامه پیدا کند این نیروها جریتر میشوند.
بدون تردید مردمی که به تشکیل دولت اعتدال رای دادند از رییس جمهور خود انتظار دارند که در مقابل فشارهای افراطی تمکین نکند و دفاع از حقوق مردم سرلوحه اعمال دولت یازدهم گردد و در این مسیر مطمئنا اعتماد مردم که بزرگترین سرمایه دولت است به همراه خواهد داشت.
راست گرایان افراطی که با به قدرت رسیدن دولت اعتدال خود را از دایره تصمیم گیری دور میبینند سیاستهای تنش زدای دولت روحانی را به باد انتقاد گرفته و در تب و تاب مذاکرات شعار مرگ بر آمریکا به راه میانداختند.
این افراطیون خود را تابع آیت الله خامنهای میخوانند و سخنان رهبر را فصل الخطاب مینامند ولی در عمل التزامی به تبعیت از رهبر نمیبینند و میکوشند با استفاده از بازوی رسانهای خود، نظراتشان را به گونهای به فضای جامعه تزریق کنند که رهبر چارهای جز متابعت از آنان نداشته باشد، یا با آن موافقت کند یا دستکم مخالفت نکند.
البته سر منشاء بحران اقتداری که امروز آیت الله خامنهای با آن روبرو است به حوادث پس از انتخابات سال ۱۳۸۸ باز میگردد، زمانی که وی یاران دیرین و حامیان خود را به امید یک رییس جمهور فرمان بر فراموش کرد.
رهبر کنونی انقلاب از آن زمان تا کنون بسیار تلاش کرده است تا جایگاهی که در آن حرف اول و آخر را میزد و با یک سخن تمامی افراد را به فرمانبری از خود میخواند ترمیم کند، اما به وضوح مشاهده میشود که نه تنها در این مسیر موفق نشده است بلکه هر روز از دامنه اقتدار وی کاسته شده به گونه ای که حرفش در لایه های مدیریتی کشور ناشنیده انگاشته میشود.
روزگاری سخن رهبر ایران فصل الخطاب تمامی ارکان مدیریتی در کشور بود و تخطی از آن به منزله محاربه خوانده میشد، اما امروز هر کس بر اساس تفسیر خود خواسته از سخنان وی عمل کرده و برخی موارد حتی مخالف خواست او عمل میکنند.
یکی از بارزترین نکاتی که میتوان افول جایگاه وی را مشاهده کرد بحث مذاکرات با آمریکا و توافقات هستهای است که با وجود خواست آیت الله خامنهای برای اجرای این امر و حمایت تلویحی وی از این مذاکرات، بازهم افراطیون از این سخنان بر نتابیده و مخالف خواست رهبر قدم بر میدارند.
رهبر کنونی انقلاب به خوبی به مشکلات درونی نظام آگاه است و نیک میداند که جایگاه وی رو به افول نهاده است، لذا با طرح مسائلی همچون نرمش قهرمانانه و باز گذاردن دست حسن روحانی در عرصه های مختلف سعی در نجات خود و کشور از ورطه تنگنایی بر آمده، که سالها بر اساس خواست او پیش میرفت.
در دوران رهبری آیت الله خامنهای به ویژه در زمان ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، یکه تازی و ماجراجوییهای سیاسی در عرصه های داخلی و بین المللی با شدت و حدت بسیاری پیش رفت که نتیجه آن اقتصاد آشفته و سیاست به ریخته در عرصه جهانی بود و امروز رهبر ایران بر این نکته واقف است که تنها حسن روحانی و حمایت از اقدامات وی راه گشای نجات اوست.
در شرایطی که امروز آیت الله خامنهای از امضای این تفاهمنامه استقبال کرده و آن را “فضل الهی”معرفی کرده است، اما این حمایتها دیگر جایگاهی در درون کشور ندارد شاید روزگاری سخن رهبر فصل الخطاب برای همگان بود اما امروز دیگر آن جایگاه مشاهده نمیشود و افراطیونی که پس از سال ۱۳۸۸ قدرتمندتر شده اند دیگر حرف رهبر ایران را بر نمیتابند.
امروز سیاستمدارانی که به یمن حمایتهای بی چون و چرای آیت الله خامنهای در لایه های مدیریتی آشکار و نهان جمهوری اسلامی حضور دارند خود مفسر سخنان رهبر ایران شدهاند و با برداشتهای شخصی، سخنان وی را مصادره به مطلوب کرده و بر پایه منافع سیاسی و اقتصادی خود به آن عمل میکنند.
آیت الله خامنهای در بحرانی گرفتار شده است که خود بانی آن بوده و با نفوذ و تشکیلاتی که این افراطیون از آن برخوردار هستند تضعیف اقتدار و جایگاه رهبر هر روز بیش از گذشته نمایان میگردد.