
در جامعه ای مانند جامعه ایران که دیدگاه های مذهبی بر تصمیم گیری های سیاسی کشور مسلط است تناقض آشکاری بین نگاه مذهبی که بر عدم دروغ و ریا متمرکز است و آنچه در سیاسیت کشور حکمران است مشاهده می شود. بسیاری از عوامل قدرت از قضا با تکیه بر همین مباحث دینی مرتکب به اعمال دروغ و ریا می شوند. لازم به ذکر است که گسترش فرهنگ ریا تنها در چهارچوب های جکومت خلاصه نمی شود و در بین مردم جامعه نیز نفوذ کرده است.
ریاکاری و یا آنچه در روانشناسی به آن hypocracy میگوییم ریشه در رفتار و یا گفتارهایی دارد که بر اساس تزویر و تظاهر شکل گرفته است. به واقع مبحث ریا و ریاکاری را می توان از چندین دریچه متفاوت نگریست و می توان معانی متفاوتی را برای آن در نظر داشت. ولی به صورت کلی ریاکاری تظاهر به داشتن باورها یی است که با واقعیت درونی فرد در تضاد قرار می گیرد یا تظاهر به داشتن باوری است که در اعمال فرد انعکاس نمییابد. تظاهر به خوبی، صداقت از جمله مصداقهای ریا و ریاکاری محسوب میشوند.
فردی که مرتکب ریا می شود به واقع بر روی معیارهای اخلاقی خویش پایبند نیست و آنچه در گفتار خویش به عنوان ارزش یاد می کند در رفتارهای وی منعکس نمی شود. به بیان ساده تر فرد ریاکار از باورهایی سخن می راند که با رفتارهای خویش در تضاد قرار می گیرد.
قابل به ذکر است که ریاکاری را به عنوان یک مبنای مطلق نمی توان مورد بررسی قرار د اد بلکه این نوع رفتار انواع متععدی دارد که در شرایط و جایگاه های متعدد بروز میکند و به تحلیل فرد بر اهمیت شرایطی که در آن قرار می گیرد نیز بستگی دارد.
افرادی که در رفتارهای روزمره آنان رگه های از ریا و تظاهر به چشم می خورد از عزت نفس پایینی برخوردار هستند و واقعیت درونی خویش را برای آنچه هست به رسمیت نشناخته اند و یا برای منافع شخصی و یا گروهی آن را پنهان می کنند . از نگاه روانشناختی میتوان رفتارهای ریاکارانه را با تکیه بر دیدگاه کارل راجرز روانشناس آمریکایی که از نظریه پردازان شخصیت بود مورد بررسی قرار داد.
مفهوم خویشتن، مهمترین پدیده و عنصر اساسی در نظریه راجرز است. به نظر راجرز، انسان رویدادها و عوامل محیط خود را درک کرده و در ذهن خود به آنها معنی میدهد. مجموعه این سیستم ادراکی و معنایی، میدان پدیداری فرد را به وجود میآورد. قسمتی از این میدان که از بقیه تجربیات فرد متمایز است به وسیله واژههایی چون من، مرا و خودم تعریف میشود.این بخش همان خود یا خودپنداره است.خودپنداره تصویر یا برداشت شخص است از آن چیزی که هست. به اعتقاد راجرز، خودپنداره فرد بر ادراکش از جهان و رفتارش تاثیر میگذارد.
مفهوم ساختاری دیگر در این مورد، خود آرمانی(Idealself) است. خودآرمانی، خودپندارهای است که انسان آرزو میکند داشته باشد و شامل معانی و ادراکاتی است که فرد برای خویش آرزو میکند. در بسیاری از رفتارهای توام با ریا و تظاهر این خود پنداره خود آرمانی به چشم می خورد. به بیان دیگر خود ایده آل و یا تصویری که فرد از ایده آل خویش در ذهن می پروراند با آنچه در رفتار و یا گفتار بروز می دهد مغایرت دارد. گاها فرد بر این تفاوت ها آگاهی کامل دارد و با استفاده از خودپنداره خودارمانی سعی در تلقین این تصویر بر دیگران دارد با آنکه خود را همخوان با این تصویر نمی بیند. در مواردی که فرد در زندگی فردی و اجتماعی خویش رویه ای ریاکارانه را در پیش می گیرد تبعات روانشناسی آن در کوتاه و دراز مدت گریبان وی را خواهد گرفت. اضظراب درونی یکی از مهم ترین عواقب رفتارهای توام با تظاهر و ریا می باشد. به نظر راجرز، فرد همه تجارب خویش را با خودپندارهاش مقایسه میکند. در واقع افراد تمایل دارند به گونهای رفتار کنند که با خودپنداره آنها همخوانی داشته باشد. هنگامی که بین خودپنداره و تجربه واقعی اختلاف وجود داشته باشد، فرد ناهمخوانی را تجربه میکند. برای مثال، اگر فردی خود را فردی عاری از نفرت بداند، ولی نفرت را تجربه کند ، دچار حالت ناهمخوانی میشود .تجربهها احساسهای ناهمخوان تهدید کنندهاند و باعث تنش و اضطراب فرد میشوند. البته در صورتیکه حتی فرد خویش را عاری از نفرت نداند ولی تصویر آرمانی عدم نفرت را دارا باشد باز هم هنگاه رویارویی با تجربه نفرت دچار اضطراب می شود.
در صورت بروز چنین ناهمخوانی و تضادی، فرد از خود واکنش دفاعی نشان میدهد.راجرز در این زمینه دو روند دفاعی مهم را ذکر میکند که یکی از آنها، تحریف کردن((distortion به معنای تجربهای است که با خودپنداره شخص در تضاد است و دیگری، انکار آن تجربه است.
در روند تحریف کردن، ذهن به تجربه متضاد اجازه میدهد تا به ضمیر خودآگاه بیاید. البته باید چنان مسخ شده باشد که با خودپنداره فرد هماهنگ شود. برای مثال؛ اگر چه در خودپنداره دانشجویی این مفهوم وجود داشته باشد که او آدم با استعدادی نیست، هنگامی که در یک درس نمره خوبی بگیرد، برای هماهنگ کردن این تجربه متضاد با خودپندارهای که دارد، به خود میگوید: «شانس آوردم که نمره خوبی گرفتم. و اساسا برای هر گونه واقعه ای که با نگاه خودپنداره فرد مغایرت دارد توضیح و یا بهانه ای را مهیا می کنند.
شخص به وسیله مکانیسم انکار، با دور نگهداشتن تجربه از ضمیر خودآگاه، وجود آن را به کلی نفی میکند. یعنی او این امکان را که خطری برای ساختمان خویشتن به وجود بیاید، از بین میبرد.به این ترتیب، شخص نه تنها هماهنگی را برآورده میسازد، بلکه ثبات خودپنداره را نیز تضمین میکند.
هر چه تجاربی که فرد به دلیل ناهمخوانی با خودپندارهاش انکار میکند بیشتر باشد، فاصله و شکاف بین خود و واقعیت افزونتر و احتمال ناسازگاری فرد بیشتر میشود. همچنین ممکن است به اضطراب شدید و سایر آشفتگیهای هیجانی بیانجامد.
نوع دیگری از ناهمخوانی، ناهمخوانی میان خود واقعی و خود آرمانی است. تفاوت زیاد میان این دو نوع خود، منجر به ناشادی و نارضایتی فرد، همچنین اعتماد به نفس پایین و بیارزش شمردن خویش میشود. اگر این نوع دیدگاه را در ابعاد گسترده تر اجتماعی نگاه کنیم مشکل عمیق تر می شود. رفتارهای ریاکارانه که سبب بروز اضطراب و دغدفه افراد می شود اگر از سوی حاکمیت نیز مورد تایید قرار گیرد این ناهمخوانی دچار شکاف بیشتری می شود. پدیده ای که ما در جامعه فعلی ایران با آن رو به رو هستیم. بنابراین ریا و رفتارهای ریاکارانه تنها معضلی فردی محسوب نمی شود و عواقب آن در ابعادی گسترده تر گریبانگیر جامعه و رفتارهای اجتماعی نیز می شود. پدیده ای که باید به آن توجه بیشتری داشت.