
مهمترین مأموریت دانشگاه چیست؟ «بروباکر» با بهمیانآوردن مسأله مشروعیت دانشگاه، سه جامعة انگلستان، آلمان و آمریکا را مقایسه میکند که در آنها بهترتیب، آموزش، پژوهش و خدمات، مرکز ثقل منطق مأموریتی دانشگاه به شمار میرود و هر کدام، به گونهای با ابعاد و لوازم فکری یا فرهنگی یا سیاسی و یا اجتماعی خاصی همراه است.
از مأموریت آموزشی شروع می کنیم. مأموریتهای آموزشی دانشگاه، با طرح این پرسش درگیر است که آیا تربیت نیروی انسانی متخصص کافی است یا از دانشگاه این انتظار نیز میرود که شهروندانی مدرن و باب انتظارات اومانیستی پرورش بدهد؟ اگر چنین است پس دانشگاه مسؤولیت «اجتماعی کردن مجدّد» دانشجویان را بر عهده دارد و این مستلزم آن است که نهتنها آموزشهای دانشگاهی به آموزش تخصصی و حرفهای خاص رشتهها محدود و منحصر نباشد و «آموزش عمومی و لیبرال» را نیز دربربگیرد بلکه زندگی دانشجویی از ابعاد فوق برنامه و فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی و مشارکتهای سازنده و پردازندة انسانی و شخصیتی و رفتاری، سرشار بشود.
اما چنانچه گرانیگاه مأموریتی دانشگاه، پژوهش تلقی بشود در آن صورت نیز این سؤال وجود دارد که آیا دانشگاه از استقلال لازم در مقابل مداخلات بیرونی برخوردار است و مهم تر از آن آیا آزادی علمی کافی وجود دارد که بتوان گفت پژوهشهای دانشگاه با وفاداری به حقیقت انجام میگیرند و از روایی و اعتبار معرفتشناسی کافی برخوردارند؟
در صورتی که دانشگاه در معرض مداخلات سیاسی و مذهبی و غیر آن از بیرون باشد و یا در درون آن، پژوهشها تحت فشارهای آشکار و پنهان قرار بگیرند و نتایج و یافتههای پژوهشی به نحوی از انحاءتحت تأثیر این فشارها استنتاج شده باشند، این پژوهشها از حقانیت معرفتی و اطمینانبخشی لازم برخوردار نخواهند بود و بدین ترتیب مشروعیت دانشگاه نیز در تولید دانش و جستجوی حقیقت و وفاداری به آن، زیر سؤال خواهد رفت. بنابراین انجام مأموریتهای پژوهشی، مستلزم شرایط فکری و سیاسی خاصی است که در آن آزادی علمی توسعه مییابد و دانشجویان، رسم بیطرفی پژوهشی و وفاداری به حق و حقیقت را به تدریج میآموزند و درونی میکنند.
وقتی نیز که مرکز ثقل مأموریت دانشگاهی خدمت باشد، موضوع پاسخگویی دانشگاه به تقاضاها و نیازهای جامعه و التزام اجتماعی آن ونقد وروشنگری به میان میآید. بی گمان، دانشگاه از طریق درگیری در روابط اجتماعی و مسائل اجتماعی است که میتواند مشروعیت خدمت رسانی صحیح به جامعه را در خود توسعه بدهد. این مستلزم آن است که دانشگاه از تبدیل شدن به «برج عاج» روشنفکری، برحذر باشد و معطوف به حل مسائل اجتماعی بشود و استادان و دانشجویان آن از طریق ارتباطات اجتماعی، با این مسائل از نزدیک آشنایی پیدا بکنند.
دانشگاه، درگیر با پارادایم های اجتماعی واقتصادی
توماس کوهن، تحولات علم را با مفهوم پارادایم توضیح داده است. پارادایم، سرمشق و الگوی کلان و دیدمانی است که علم در آن دنبال میشود. فعالیت نهادهای علمی و رفتار دانشمندان تحت تأثیر پارادایمها هستند. پارادایمها صرفاً چارچوبهای نظری انتزاعی نیستند، بلکه در شکلگیری آنها علاوه بر عناصر نظری و فنی، یک رشته هنجارها، باورها و روحیات و گرایشهای رفتاری و اجتماعی نیز مدخلیت دارد. به عبارت دیگر پارادایم صرفاً محتوای ناب علمی ندارد بلکه ابعاد معرفت شناختی، زیباشناختی، جامعهشناختی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، مذهبی و متافیزیکی به صورتی در هم تنیده، در شکلگیری و تحول پارادایمها نقش دارند. اساساً از نظر کوهن، علم یک فرایند اجتماعی است به حدّی که به جای علم یا عالمِ در خلاء وبه صورت صرفاً معرفتشناختی، باید از جامعة علمی و عرف اهل علم به صورت یک فراشد اجتماعی سخن گفت.
بنا بر مطالعات دیگر محققانی همچون «شی»، علم ورزی تنها با سرمشق های اجتماعی همراه نیست، الگوهای اقتصاد سنجی هم در آن کم وبیش نفوذ می کند. چه دانشجو و چه عضو هیأت علمی در رفتارهای خود به ترجیحات اقتصادی نیز نظر دارند. دانشمندان علاوه بر مبادلاتی که با منطق اجتماع علمی به عمل میآورند (مثل سپردن مقالة خود برای چاپ و شناسایی از سوی اجتماع علمی) با منطق هزینه ـ فایدهی اقتصادی، به دنبال ارائه خدمات علمی به دستگاهها و بنگاهها و دولت هستند.
همانطور که دانشجو در کنار سایر اهداف و انگیزههای تحصیلی خود، حسی شبیه یک مشتری نیز دارد ، به درس خواندن در دانشگاه روی میآورد و با سرمایهگذاری انسانی در خود، و به ازای هزینههای مستقیم و غیرمستقیمی که بر عهده میگیرد، فایدهای را دنبال میکند و نوعی انتخاب عقلانی در تحصیل دارد.
نهاد های علمی ودانشگاهی در کنار مسؤولیتهای اجتماعی خود نیاز به فهم منطق کسب و کار جامعه و سنجش بازارهای پیرامونی در مقیاس ملی و جهانی دارند.
- وبسایت نویسنده