
انتخابات یازدهمین دور ریاست جمهوری ایران برگزار شد و پیروزی حسن روحانی نقطه عطف این این انتخابات بود که سبزاندیشان بار دیگر با حضور حماسی خود برگ زرین دیگر در تاریخ اصلاحات رقم زدند.
اما در این میان ذکر این نکته ضروری است رای مردم به حسن روحانی، در حقیقت رای به میرحسین است؛ رای به کروبی است؛ رای به آزادی و دموکراسی خواهی مردمی است که چهار سال در سایه کودتای ۸۸ منتظر امروز بودند تا این بغض فروخفته خویش را عقده گشایی کند و به راستی می توان گفت اتفاق ۲۴ خرداد از جنس دوم خرداد ۷۶ و بیست و دو خرداد ۸۸ بود.
مردم ایران یک بار دیگر برادریشان را در حمایت از جریان اصلاح طلبی با حضور پررنگ و سبزشان در پای صندوقهای رای ثابت کردند، در حالیکه میتوانستند به خاطر جفایی که این چند سال بر آنها گذشته رای ندهند، ولی دادند، اما امروز سران اصلاحات و رییس جمهور جدید باید پاسخگوی خواستههای این ملت باشند و باید دید حسن روحانی نام خویش را در برابر این مردم چگونه در تاریخ خواهد نگاشت.
بعد از حوادث ناگوار انتخابات ریاست جمهوری گذشته و حصر بزرگان جنبش سبز و زندانی و شهید کردن بهترین جوانان این کشور جوانههای امیدی در بین مردم با آرزوی آمدن خاتمی و هاشمی شکوفا شده بود ولی با رد صلاحیت هاشمی دوباره یاس و ناامیدی وجود سبزاندیشان را گرفت اما به یمن سیاست خردمندانه سید اصلاحات و همراهی هاشمی و عارف در حمایت از روحانی مردم یک بار دیگر شاهد پیروزی رو در آغوش گرفتند و بر پیش بینیهای انحصارطلبان خط بطلانی کشیدند.
انتخابات ۲۴ خرداد شکستی پیشبینی نشده و ناخواسته را برای اصولگرایان حامی رهبر به ارمغان آورد که با مهندسی زودرس انتخابات خود را پیروز دانسته و راه رسیدن به هدف را هموار میدیدند.
اقتدارگرایان حاکم بر کشور پیش از انتخابات با روشهای مختلف سعی کردند تمامی موانع برای رسیدن فرد اصلح از نگاه رهبر به جایگاه رییس جمهور آینده کشور را از پیش رو بردارند و در این مسیر از قربانی کردن نام و وجهه افرادی که روزگاری از ارکان نظام بودند نگذشتند، اما در این راه به مهندسی به نام مردم برخوردند.
به جرات میتوان گفت مهندس این دور از انتخابات، برخلاف خواست رهبر، این بار مردمی سرخورده از آرای به یغما رفته خود بودند که در پی کودتای انتخاباتی و سرکوب جنبش سبز در چهار سال پیش، دیگر نمیخواستند به سادگی به سمت صندوقهای رای باز گردند و تمامی برنامهریزیها و پیشبینیهای ولی فقیه و نهادهای امنیتی و نظامی حکایت از آن داشت که تمایل به شرکت در انتخابات در مقابل قدرت ولی فقیه و نهادهای سرکوبگر دیگر وجود خارجی ندارد.
همه چیز حکایت از آن داشت که رد صلاحیت هاشمی پیامدی جز کاهش انگیزه و عدم شرکت طرفداران اصلاحات و افرادی موسوم به جنبش سبز را در پی نخواهد داشت، اما طوفان سبزی با شعارهای “یا حسین میرحسین”به ستادهای انتخاباتی عارف و روحانی و همایشهای انتخاباتیشان نفوذ کرد و با حضور در پای صندوقهای رای یک بار دیگر تمام داشتههای رهبر را برباد داد.
البته در این میان نقش محمود احمدی نژاد که خود با کودتایی مبتنی بر خواست رهبر به ریاست جمهوری رسیده بود مشاهده میشود، احمدینژاد که چندی است که از دایره اطرافیان رهبر خارج شده و به وی و اطرافیانش از جانب حامیان خامنهای برچسب جریان انحرافی زده شده است، به نظر میرسد تمام تلاش خود را کرده است اینبار نه به خواست رهبر بلکه به خواست مردم، در شمارش آرا گام بردارد.
این گونه به نظر میآید که خامنهای و هم پیمانانش بر سر پیاده کردن پروژه انتخاب فرد اصلح، پیشبینی سرکشی از جانب نوکر دستنشاندهای چون احمدی نژاد که خود توسط خامنهای و با اجرای کودتای انتخاباتی سال ۸۸ و کشتار جوانان ایرانی در خیابانهای تهران و شهرستانها ، به مقام ریاست جمهوری رسانده بود، نکرده بودند در حالی که وی مدعی میشود که تصمیم دارد از مهندسی انتخابات جلوگیری کرده و حافظ صیانت از آرای مردم در انتخابات خواهد بود.
این در حالی است که روش شمارش و اعلام نتایج انتخابات توسط وزارت کشور دولت احمدینژاد در این دوره، بار دیگر مهر تاییدی بر حقانیت مردمی زد که چهار سال پیش با حضور در خیابانها درخواست برگزاری انتخاباتی آزاد را داشتند.
اعلام نتایج آرا ۴۰ میلیونی ظرف مدت چند ساعت و رساندن دوباره احمدینژاد به جایگاه ریاست جمهوری در سال ۸۸ به گونهای که حتی روزنامه کیهان از روز قبل تیتر یک خود را با ۲۴ میلیون رای به سود وی بسته بود، همگی نشان از تقلبی گسترده و همه جانبه از سوی ولایت خودکامه فقیهی داشت که همواره دم از مردم سالاری و تاثیر رای آنها در تعیین سرنوشت خود میزد.
اما اینبار اوضاع بر وفق مراد پیش نرفت و با شکست کاندیداهای مورد نظر خامنهای؛ سیاستهای غلط رهبر در تمامی زمینهها یک “نه” بزرگ از سوی مردم دریافت کرد که در حقیقت این شکست را پای مدعیانی در کشور باید نوشت که سالهاست تحت نام اصولگرایی کشور را به ورطه سقوط در زمینههای سیاسی و اقتصادی کشاندهاند.
همان گونه که محسن رضایی از کاندیداهای این دور از انتخابات گفته است : شکست اصولگرایی واجب بود؛ واجب تر از نان شب، جریان اصولگرایی باید این نکته را درک کند که نمیتواند ناکارآمد بود و انتظار داشته باشد، مردم باز هم فوج فوج به سمت آنان حرکت کنند.جریان اصولگرایی باید شکست میخورد تا نسیم تغییر در این کشور به وزیدن بگیرد، زیرا تداوم اصولگرایی و آن همه ناکامی و مسئولیت ناپذیری روح و روان مردم را آزرده کرده بود.
در خاتمه باید گفت مردم ایران به جریان اصولگرایی نه گفتند، چرا که از روند اداره کشور ناراحت بوده و از آن نحوه اداره کشور آسیبها دیده بودند، مردم به جریان اصولگرایی نه گفتند، تا به آنان بفهمانند اصلح بودن یک کاندیدا را مردم هستند که تعیین میکنند.