
در یادداشت پیشین، به ۴ مرحله حرکت حاکمیت به سوی اصلاح اشاره شد، در واقع با این نگاه، دو گانه ى اصلاح – انقلاب در هم آمیخته شده بود و گذار چهارمین که اصلاح اجباری در مرحله فروپاشى است، در انتهاى گذار دموکراتیک حاکمیت قرار گرفته بود. توجه به این نکته ضرورى است که اصلاحات در آن مرحله الزاما نمى تواند جلوى تغییرات بنیادین را گرفته و در موارد متعددى به یک انقلاب اجتماعى به معنى تغییر کلى طبقه ى حاکم انجامیده است.
این اصلاحات در آن دوران به سمت سلسله هایى از قدرت حرکت مى کند که ماهیت آن نظام را تعریف مى کنند و اصلاح و یا تغییر در آنها به معنى تغییر در مفهوم نظام است. توجه به وسواس در این مرحله نیز از این جهت اهمیت مى یابد که با از بین بردن یک تعریف، اگر جنبش اجتماعى مبارز، توانایى تولید جایگزین براى آن تعریف نداشته نباشد، خلاء سیاسى را پدید مى آورد که مى تواند در کوتاه مدت جاى رشد دوباره دیکتاتورى پیشین و یا تولد یک نظام دیکتاتورى به شکلى دیگر باشد.
به روشنى اگر نمونه ى انقلاب ۵٧ را در نظر داشته باشیم، یک نظام هدفمند اصلاحى در مسیرهاى گوناگون با شکست مواجه مى شود و در مرحله ى فروپاشى، اصلاحات دولت بختیار به موقع صورت نمى گیرد و جنبش اجتماعى تا مرحله ى فروپاشى کامل به پیش مى رود. اما انقلاب ۵٧ نیز به تدریج از ” بی خشونت ” بودن خود خارج مى شود و همین عامل عنصر مهمى در انحراف آن از مسیر مى شود، مسیرى که جایگاه سلطنت را به درستى مورد هدف قرار نمى دهد و سلطان را تغییر مى دهد. جایگاه سلطان با رفتن محمدرضا پهلوى، دومین و آخرین پادشاه پهلوى یک دوره ى تاریخى را پایان نمى یابد و جاى خود را به سلطان – فقیهى مى دهد که با آموزه هاى دینی به ” ولایت فقیه ” و بعدها ” ولایت مطلقه فقیه ” تغییر پیدا مى کند.
به هر سو اگر در دوره ى مبارزه و پیش از ورود به فاز فروپاشى، جنبش اجتماعى این فرصت را باید براى خویش مهیا سازد تا منابع فاسد قدرت را شناسایى و آنها را در یک مجموعه مدون و برنامه ریزى شده تعریف نماید. اما براى آنکه این فرصت مهیا باشد مى توان مراحل مبارزه را به صورتى تقسیم بندى کرد که در این مسیر فرصت براى بحث های تئوریک، عمومیت بخشیدن به آنها و در پایان عملى کردن آنها وجود داشته باشد.
شاید در فشرده ترین حالت ممکن بتوان اعتراض، نافرمانى مدنى و مبارزه بدون خشونت را ٣ مرحله ى اصلى یک تلاش برای تغییر ساختار تحت یک مبارزه مدنى تعریف نمود.
شاید در مرحله اعتراض که غالبا چهره اى سمبلیک همراه خود دارد، منابع اصلى قدرت یک نظام دیکتاتورى مورد هدف قرار نگیرد، این مجموعه از تحرکات که تظاهرات هاى خیابانى یکی از جنبه هاى آن است، دو محور اصلى را همراه خود خواهد داشت؛ اول بالابردن روحیه ى مجموعه ى معترضین تا نمایش ” با هم بودن ” را در صحنه خیابان مشاهده کنند و از سوى دیگر حاکمیت ” اعتراض ” را در وجهه هاى گوناگون مشاهده مى کند و حتى اگر جنبه ى خیابانى اعتراض نهان باشد و یا حتى مورد انکار حاکمیت قرار گیرد، اما واقعیت وجود ” اعتراض ” را نمى توان انکار کرد.
توجه باید داشت که بعد از این رشته از اعتراضات، ” نافرمانى مدنى ” مهمترین شیوه اعتراض خواهد بود. نافرمانى مدنى به عنوان سرپیچى از دستور حاکم است و یک پیام مشخص را همراه خود دارد که ” ما حاضر به اجراى دستورات دیکتاتور نیستیم “. در این میان، سه وجهه نافرمانى اجتماعى ، اقتصادى ، سیاسى ، ٣ مرحله ى پى در پى هستند که مى بایست بر اساس برنامه ریزی پیگیرى و اجرا شوند و شیوه سعى و خطا دو خطر عمده ى سرخوردگى در فعالان و فرصت دادن به دیکتاتور براى سوء استفاده از شکست ها و فاصله ى ایجاد اعتراضات مدنى را به همراه دارد. این نکته از اهمیت خاصى برخوردار است که این مسیر بر مبناى واقعیت ها و ظرفیت هاى موجود برنامه ریزی و به صورت حداکثرى پیگیری شود؛ نافرمانى مدنى در این مرحله به صورت پراکنده و محدود عملا محکوم به شکست است.
در مرحله پایانى، دخالت بدون خشونت به معنى مبارزه براى ایجاد اختلال در سیستم حاکمیت است. تفاوت این مرحله با نافرمانى مدنى آن است که شیوه های بی خشونتی که به از هم گسیختن سیاست ها، روابط، اشکال، نهادها و رفتارهای جاری منجر می شوند. عملا اخرین مرحله نافرمانى مدنى / سیاسى، با این برخورد بدون خشونت همراه مى شود.
چنانچه این روند مبارزه ى بدون خشونت را در جنبش سبز بررسى کنیم، مى توان در میانه هاى بیانیه ى شماره ١٣ میرحسین موسوى آن را چنین یافت:
خشم مرکبی است که سوار خود را به زمین میزند. درمقابل رفتارهای زشت امنیتی و تحریکهای مدوام تبلیغاتی مردم حق دارند عصبانی شوند، اگرچه این حقانیت تغییری در تبعات خشم آنان ایجاد نمیکند. ما به اندازهای که از خود صبر و خرد نشان بدهیم از کوششهایمان نتیجه میگیریم و اگر به سوی تندرویهای بیدلیل بلغزیم چه بسا که حاصل یک هفته و یک ماه تلاش را در یک روز و یک صحنه جا بگذاریم. مردم ما از آن رو خود را شایسته رفتارهایی مناسبتر از سوی حاکمان میبینند که هوشیار و خردمندند، و خردمند کسی است که نه فقط میان خوب و بد، بلکه میان خوب و خوبتر و بد و بدتر تمیز بدهد.
و یا در بیانیه ١۶ زنده بودن جنبش سبز را در پاسخ به تمام سرکوب هاى دستگاه اقتدار گرا چنین ترسیم مى کند:
برادران ما! اگر از هزینههای سنگین و عملیات عظیم خود نتیجه نمیگیرید شاید صحنه درگیری را اشتباه گرفتهاید؛ در خیابان با سایهها میجنگید حال آن که در میدان وجدانهای مردم خاکریزهایتان پی در پی در حال سقوط است. ۱۶ آذر دانشگاه را تحمل نمیکنید. ۱۷ آذر چه میکنید؟ ۱۸ آذر چه میکنید؟ چشمانی را که در صحن دانشگاه به رزمایشهای بیفایده افتاده و آنها را نشانه ترس یافته چگونه تسخیر میکنید؟ اصلا همه دانشجویان را ساکت کردید؛ با واقعیت جامعه چه خواهید کرد؟