
در سال ۱۳۳۳ در تهران چشم به جهان گشود. وی فارغ التحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران است و فعالیت رسمی خود را نخست به عنوان منشی صحنه در تلویزیون آغاز کرد. پس از گذشت هشت سال و ساخت چند فیلم مستند، وارد سینما شد و به فیلمسازی در این عرصه روی آورد.
رخشان بنی اعتماد، به عنوان نمونه کامل یک زن ایرانی، در تمامی سال های فعالیت حرفه ای در سینما، لحظه ای نبض مخاطب را از کف نداد و حرمت انسانیتِ او را به هیچ بهایی نفروخت.
پس از انتخابات مهندسی شده ۸۸ بود که وی به همراه یگانه دخترش، باران کوثری و نیز تنی چند از دیگر هنرمندان، دوشادوش مردم سرزمین خویش، از حقوق بر باد رفته خود و آنها دفاع کرد. نخستین روزهای شکل گیری جمعیت مادران عزادار پارک لاله بود که بنی اعتماد، با حضور خود در این تجمع، حمایت خویش را از آنان اعلام ساخت. شهریور همان سال، در جریان نمایش دوباره فیلم زیر پوست شهر در اریکه ایرانیان، “شرمندگی خود را از اجازه نیافتن برای ثبت آن چه که بر مادران این سرزمین رفته”، ابراز داشت و “به احترام مادران شهدای جنبش سبز تقاضای یک دقیقه سکوت کرد”. وی در بخشی از سخنانش در این مراسم گفت : « امسال خانواده سینما برخلاف سنت هرساله اش روز سینمای ملی را جشن نگرفت. در این روزگار وانفسا دیگر جایی برای سینما که قرار است، آینه تمام نمای جامعه باشد نمیماند، چه برسد به اینکه جشنی برایش گرفته شود.»
بهمن ماه ۸۸ در پنجمین دوره جشنواره جهانی «حفظ میراث سینما» که به یادبود پدر سینما تک فرانسه «هانری لانگ لوا» نامگذاری شده است، رخشان بنی اعتماد که به پاس مجموعه آثار سینمایی اش، جایزه معتبر «هانری لانگ لوا» را از آن خود کرد، هنگام دریافت جایزه خود گفت : « من این جایزه را تقدیم می کنم به تمام مادران عزادار وطنم.»
به دنبال فعالیت های اجتماعی و مدنی بنی اعتماد، آذر ماه سال ۱۳۹۰ بود که وی به همراهی جعفر پناهی و محمد نوری زاد، نامه ای سرگشاده به صادق لاریجانی، ریاست قوه قضاییه ایران نوشتند و در متن این نامه، سه تقاضای بر حق خود را پیگیری کردند، غافل از آن که “زیبایی لفظ عدالت، برای مخاطب این نامه، در لفظ متوقف بود” و بس …
در بخشی از این نامه آمده : « چه خوب که دستگاه قضایی کشورما تا کنون هیچ نام و نشانی از متهمان پرونده اختلاس بزرگ سه هزار میلیارد تومانی منتشر نکرده است. این رفتار خوب، حتماً برگرفته از حقوق شهروندی متهمان، وحتماً متأثر از آموزه های دینی است. آموزه هایی که به آبروی یک انسان، چه مسلمان و چه نامسلمان، به قدر خون یک بی گناه بها می دهد. واین که: یک متهم، تا زمانی که جرمش ثابت نشده، آن هم دریک محکمه منصفانه و قانونی، تنها یک متهم و حتماً یک بی گناه تلقی می شود. این را ما نمی گوییم. بلکه قانونی می گوید که شما اکنون محافظ و مجری مستقیم آنید. می گوییم: پس چگونه است که تعدادی از هنرمندان مستند ساز کشورمان امروز دستگیر می شوند و هنوز پایشان به زندان و انفرادی و مراحل بازجویی و تشکیل پرونده و تفهیم اتهام و داشتن وکیل نرسیده، شخص وزیر محترم اطلاعات، از دستگیری عده ای جاسوس و برانداز و عمله ی استکبار خبر می دهد، وفردای آن روز، روزنامه ی کیهان، علاوه بردرج این خبر، به انتشار اسم و شهرت همان جاسوسان وطن فروش نیز دست می برد؟ اگر تمایل دارید به لمسِ ذره ای از این فاجعه ی اخلاقی و قانونی نائل آیید، با فرزندانِ این متهمان به مدرسه و دانشگاه آنان، وبه اجتماعی پای بگذارید که: پیش از فهمیدن قضاوت می کند. هنوز که هنوز است، برای این متهمان، دادگاهی تشکیل نشده است. چرا که دوستان هنرمند ما جرم و خطایی مرتکب نشده اند تا برای برپایی یک محکمه ی مطلوب، بهانه ای حاصل آید. متأسفانه خروجیِ این هیاهوی بی دلیل، این شده است که نظام اطلاعاتی و قضایی ما، آبروی جمعی از پاک ترین و وفادارترین هنرمندان کشورمان را به آب انداخته و برای ترمیم این رفتار نادرست نیز قدمی برنمی دارند.»
مادر سبزپوش سینمای ایران، در واکنش به اظهار فضل های مداوم فرج ا… سلحشور که دیری است از پریشان حالی رنج می برد و عجیب آن که اصراری بیمارگونه بر نشر تراوشات فکریِ خارق العاده خود نیز دارد، با جوابی دندان شکن دردنامه خود را فریاد زد. متن کامل این نامه بدین شرح است : « چندی پیش تازهبه دوران سینما رسیدهای، دهان باز کرد و آنچه در خور خودش بود به بازیگران سینما نسبت داد. با خود گفتم جواب ابلهان خاموشی است و در فضای عفونتزدهی حاضر همان بهتر که چشم بر عجایب اتفاقیهی هر روز و گوش بر کوس گفتههای توهمزا و هوهوی کرکسان و ناکسان بیندی. پنج بازیگر جوان که “همه” دخترم بودند، تاب نیاوردند و جوابی محترمانه در شأن خودشان و نه در حد پاسخ به گوینده، دادند. امروز در خبرها میخوانم که گویندهی دهانلجنزده، مصداق پاسخ را “بلند کردن چوب و فرار گربهدزده “تعبیر کردهاست. چوب را باید بر فرق فضای فرهنگی و هنری کوبید که زمانه را به نفع بردن و خوردن و بزرگنما شدن آدمکوتولهها گردش داده است که با دهان گشاد و نظر تنگ، دنیا را از زاویهی عقل نارس و امیال سرکوبشدهشان میبینند. گربهدزدها، گرگهای حریص چشم و دل سیریناپذیر، بر سر سفرههای رانت های اعطایی هستند که با امکانات نامحدود کارفرما میشوند و سیریالها میسازند و امر مشتبه برخود میشوند که کاری کردهاند کارستان… به حکم اعتقادات مورد ادعای خود گوینده، او باید به شلاق مجازات تهمت ، سیاه و کبود شود اما میدانم برخورد مدنی و شکایت به محکمه بردن دراین وانفسا در پیچش و خمش حامیان ایشان ره به ترکستان میبرد. هم او افاضه کرده است که پاسخگویان ناصالح اند. من، رخشان بنیاعتماد، به عنوان مادر ناصالحان خانواده سینما، نه جواب به یاوه گو ، که بیداد این هرت آباد بی صاحب را ، در میانهی میدان فریاد می زنم.»
فیلم قصهها آخرین ساخته رخشان بنی اعتماد که قرار بود در روز جمعه ۱۲ آبان ۱۳۹۱ و به صورت محدود در دو سانس به نمایش در بیایید، با وجود اخذ مجوزهای لازم و نیز پیش فروش بلیط ها، به ناگاه و بدون هیچ گونه توضیحی لغو شد. به دنبال این خبر، بنی اعتماد، با نوشتن یادداشتی کوتاه، امید را در دل مخاطب خود بیدار نگاه داشت و گفت : « هیچ فیلمی، هیچ وقت، تو هیچ کُمُدی نمونده، بالاخره یه روز، یه جایی دیده میشه. چه سازندهاش زنده باشد، چه مرده…»
رخشان بنی اعتماد، خالق آثار تحسین شده ای مثل روسری آبی، خون بازی و گیلانه، که در مراسم بزرگداشت عزت ا… انتظامی، وی را به خاطر تمامی بندگی های زر و زور و تزویری که نکرده، “نماد عزت فرهنگ ایران” می خواند، خوب است بداند که برف این زمستان سخت و طاقت فرسای سینما هم روزی آب می شود و چشم ها و گوش هایی که از آن اوست، انتظار قصه گویی های مادر سینما را، این بار نه در “هرت آبادی بی صاحب”، بلکه در سرزمینی “رخشان” و آزاد به کناری می نهند و تمام فیلم های خاک خورده را از تمامی قفسه ها و کمدها به در خواهند آورد.
- “اقرار قرائتی سبز” تعبیری است وام گرفته از سید علی صالحی تا نام دفتری باشد که از هنرمندان سبز یاد می کند؛ آنانکه با مردم شان، همدل و همراه بودند و هستند، حتی در دشوارترین روزها…