
برای وحید پوراستاد، کارگردان مستند رادیویی «انفرادی»:
مستند انفرادی یک اتفاق بود که به سادگی نمی توانست بیفتد درست مثل فیلمی که روایت آیینهوار و صادقانهاش از واقعیت، آن را از سایر کارها متمایز میکند.
به تعبیر مرتضى آوینى، پارهاى از ابزارهای رسانهای وجودشان عین تصرّف در واقعیت است؛ زمان و مکان را تقطیع میکنند و با چیدن دوباره این قطعات در کنار هم توهّمی از واقعیت را به نمایش میگذارند؛ پس یک «مستند خوب» کی میتواند اتفاق بیفتد؟ وقتى اثر، تکهای از وجود و تجربه ى کارگردان باشد نه محصول برداشتها و رؤیاهای او!
اینجاست که مستند در جانِ مخاطب مىنشیند و باورپذیر میشود نه به این علت که کارگردان توانسته قطعات را درست کنار هم بچیند بلکه به این دلیل که او در مستند، خود را روایت کرده است و «آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند».
این است که میگویم مستند «انفرادی» به سادگی نمیتوانست اتفاق بیفتد؛ یک «وحید پوراستاد» مىخواست تا نه تنها قابلیت رادیو و ظرفیت مستند رادیویی را خوب بشناسد بلکه انفرادی را تجربه کرده و همهى احساسها، ترسها و نگرانیهایش را بفهمد تا بتواند زبانِ کسانی باشد که آن روزهای مخوف را زیستهاند و این تجربهى متفاوت را براى رادیو فردا رقم بزند.
آغاز و پایانِ دهه ٨٠ شمسی برای وحید پوراستاد با تجربه انفرادی گره خورد؛ نخست در سال ٨٢ و سرانجام در سال ٨٨ و این تجربه تلخ، جانمایهى تاثیرگزاری عمیق مستند انفرادی است.
اما در میان ١٨ قسمت این مجموعه، بخش هفدهم آن به «تنهایی و فراموشی» در انفرادی پرداخته و روایتِ کسانی است که آنقدر خود را ندیدهاند که چهرهشان را از یاد بردهاند و به این میاندیشند که آیا در بیرون از سلولها نیز از یاد رفتهاند؟
روایتِ کوشش زندانبان برای رساندن زندانی به نقطهای است که اندک اندک هویّت خود را از یاد ببرد؛ نقطهای که وقت پیروزی زندانبان فرا میرسد؛ زیرا هویتِ زندانی، دشمنِ زندانبان است و تا وقتی «هویّت» وجود دارد غلبه بر انسان و شکست او دشوار است؛ تنها در یک خلاء هویّتی و در یک زمین خالی و بیرقیب است که زندانبان میتواند خود را پیروز اعلام کند.
من گمان میکنم این بخش از مستند، حاوی کلیدیترین نکتهى آن است زیرا علاوه بر روایتِ تجربهى زندانی، به انگیزهى محوری زندانبان نیز میپردازد؛ با شنیدن این بخش از برنامه به این فکر میکردم که اگر راز “انفرادی” شکستن و بیهویت کردن و به فراموشی رساندن زندانی باشد چرا زندانبانانِ بزرگتر، محصول این تجربه را برای مهار کشور به کار نگیرند؟… و مگر نمیگیرند؟!
میتوان از کشور یک انفرادی بزرگ ساخت؛ میتوان اجتماعات، پاتوقهای شادی و گپ و گفتِ حقیقی و مجازی، قرارهای عاشقانه و نشستهای عالمانه را یکسره تعطیل کرد تا مردم آنقدر با هم حرف نزنند که هویّت و مسئولیت جمعی یادشان برود… آنجا را که قرار بود بروند تا برسند، مسلک و مقصد، هر دو را فراموش کنند…
به این فکر میکردم که برنامههای مختلف رادیو فردا میخواهد ارادهى زندانبان را برای ادارهى یک انفرادی بزرگ بشکند و مستند انفرادی یکی از درخشانترین نقاط کارنامهی این همّتِ ستودنی است.