
سرزمین ما، ایران، سرتاسر زلزلهخیز است و چه بسیار شهرها و روستاهایی که بر روی گسلهای البرز و زاگرس بنا شدهاند. هر ایرانی از هر نسلی که باشد، حداقل یک بار تجربه مواجهه با زلزله در یکی از شهرهای ایران را دارد. در سه تجربه زلزله رودبار و منجیل، بم و اینبار اهر و ورزقان، عملکرد حکومت به تناسب شرایط سیاسی و اجتماعی تفاوتهایی داشته است، ولی مردم، همیشه در صحنه و صف اول کمکرسانی بودهاند. حرکت گسلهایی که خانهها بر آن بنا شدهاند، تنها دیوارهای خانه را ویران نمیکند، که زیربنای وجود و ادامه زندگی زنان و مردان را نیز دگرگون میکند. در این نوشته نگاهی کوتاه و مجمل خواهیم داشت به شرایط یک قشر اجتماعی، یعنی زنان، پس از زلزلههایی اینچنینی. قصد ما به هیچ وجه نادیده گرفتن آثار و آسیبهای بزرگ انسانی و فراجنسیتی بلایای طبیعی نیست.
در این شرایط ویژه، اهمیت وجود بستری مناسب برای رشد فردی زنان، همچون مردان، در جامعهای که به آنها فرصت و امکاناتی برابر میدهد بیش از پیش آشکار میشود. زنان روستانشین، نه تنها در ایران، که در تمام نقاط جهان، بواسطه تقسیم وظایف در خانواده، به قدرت و توانایی و مدیریت شهرهاند، ولی در کمتر نقاطی از حقوق اجتماعی و سیاسی برابری با اعضای مرد خانواده خود برخوردارند. آمادگی برای ایجاد تغییر در این ساختار فرهنگی و پیشگیری از بروز ازدواجهای زودهنگام دختران زلزلهزده، یا قانع شدن زنان به چندهمسری مردان برای تأمین نیازهای زن آسیبدیده دیگر و هزاران آسیب اجتماعی دیگر، با به رسمیت شناختن شأن انسانی زنان و برابری آنها در حقوق انسانیشان است.
در جامعهای که زنان به عنوان جنس دوم شناخته میشوند و نه تنها فرهنگ و سنتها که سیاستهای کلی حکومت و دولت نیز آنها را به کنج خانهها میبرد تا جایگاه زنان در خانواده و اجتماع به مادری و همسری محدود کند، این گروه اجتماعی از امکان برابر برای رسیدن به استقلال مالی و اقتصادی محروم میشوند. سیاستهای دورکاری، تکجنسیتی کردن رشتهها وپذیرش بومی دانشگاهها و … میتواند نشانهها و نمونههایی از این سیاستهای ضد استقلال زن باشد. از طرفی در تمامی جوامع رو به توسعه، فاصله طبقاتی و امکانات در کلانشهرها، شهرهای کوچک و روستاها تفاوت آشکاری دارد و عدم تخصیص بودجه و امکانات بهداشتی، آموزشی و ورزشی و … به روستاها موج مهاجرت روستانشینان به شهرها را سرعت و افزایش بخشد. درست است که حوادث طبیعی چون سیل و زلزله و طوفان، حوادثی غیرقابل پیشبینی به حساب میآیند ولی حتی اگر پیشبینی هم شوند مقابله درست با آنها نیازمند برنامهریزیهایی بلندمدتیست که متأسفانه در ایران امروز غایب است.
به دلیل عدم وجود ساختارهای اقتصادی و درآمدزایی مستقل از خانواده، زنان روستانشین بیشتر در چارچوب همین ساختارها به خانهداری و مدیریت اقتصادی خانواده میپردازند و وظیفه اصلی تأمین هزینههای زندگی بر عهده مرد خانواده است. این مرد میتواند پدر، همسر یا برادر یک زن در مقاطع مختلف زندگی باشد. وقتی این “مرد” در حادثهای از دست میرود، در واقع تنها یا مهمترین نیروی نانآور خانواده از دست میرود. در فاصله کمتر از چند دقیقه زندگی از روال عادی خود خارج میشود و زنی بیوه، مادری داغدار فرزند یا دختری یتیم میشود. در روزهای اولیه پس از حادثههایی چنین فراگیر، مرد و زن با هم به سوگ از دست دادهها مینشینند، ولی تابو پنداشتن هرآنچه مربوط به بدن زن است، سهلانگاری در فراهم کردن فوری امکانات ویژه بهداشتی مورد نیاز زنان را عمیقتر میکند. هرچند با مردمی شدن کمکرسانی، این تابو شکسته میشود و کالاهایی چون نواربهداشتی در فهرست اقلام مورد نیاز قرار گرفته اند، ولی اعلام نیاز به این اقلام، خود نیازمند تابوشکنی دیگریست.
شاید در هفتههای اولیه پس از حادثه، دغدغه عمومی نجات جان و مهیا کردن امکانات اولیه زندگی صحرایی برای آسیبدیدگان باشد. در هفتهها و ماههای آینده اما، باید علاوه بر بازسازی خانهها و بناهای فیزیکی، به بازسازی روانی و اقتصادی زلزلهزدهها هم اندیشید. دوران بازسازی باید به همین زودی آغاز شود و با کسب تجربه از طرحهای کارآفرینی و سرمایه گذاری که در سالهای اخیر اجرایی شدهاند، طرحی نو پایهریزی شود تا آیندهای متفاوت از بازماندگان بم برای اهر و ورزقان ساختهشود. آنهایی که پزشک و پرستار و امدادگر نیستند و دستی در پروژههای شهرسازی، سرمایه گذاری و کارآفرینی و … دارند، میتوانند با در نظر گرفتن شرایط سیاسی، اجتماعی، فرهنگی ویژه این مناطق، طرحهایی نوین برای بازسازی پیشنهاد دهند و سرمایهگذاران را به این منطقه فراخوانند. بیتردید ایجاد شغل و درآمدزایی برای زنان آسیبدیده، با درک و نگاهی نه به عنوان جنس ضعیف، که به عنوان قشر و گروه اجتماعی تضعیف شده، می تواند گام بزرگی برای بازسازی آنچه از دست رفته است باشد. کارآفرینی برای تولید درآمد و استقلال اقتصادی بلندمدت و بنیادین برای زنانی که تا بحال “زیر سایه مرد” خود زندگی کرده اند و نا بهنگام خود را تنها در میان آواری خانمان خود میابند، باید در اولویتهای کمکرسانی و برنامه میانمدت و بلندمدت باشد.
ایران یکپارچه عزادار و نگران زخمیست که بر تن آذربایجان افتاده است و مردم ایران، در دو روز گذشته و پس از حادثه زلزله، در داخل و خارج مرزها، همدلی و همیاری خود با آسیبدیدگان را ثابت کردهاند. امید که این، بهانه ای برای التیامی عمقی و نه فقط سطحی بر تبعیضات اجتماعی و سیاسی حکومتی باشد که این آب و خاک و فرزندانش سالهاست دچار آنند.