
۱. زنان ایرانی، یکبار دیگر در سی و یکمین دوره بازیهای المپیک دوران مدرن افتخار آفرینی کردند. فارغ از هیاهوی مدال و مقام و رتبههای جهانی، حضور در چنین مسابقات بینالمللی در شرایطی که ورزش بانوان اولویت ورزش و سیاستهای حکومت ایران نبوده و نیست، خود افتخاری تحسین برانگیز است. زنانی که با وجود محدودیتهای مالی فدراسیونها، امکانات نامناسب و سنگاندازیها، ورزش حرفهای خود را ادامه میدهند و پا به میدانهای رقابت ورزشی بینالمللی میگذارند. هرچند این زنان تنها و تنها به دلیل ایرانی بودن باید حجاب اجباری و پرچم سیاسی سلطه حکومتی بر بدن زنان کشور را، بی حق انتخاب و بعنوان مسوولیتی خطیرتر از رقابتها رعایت کنند و بابتش هزینههایی هم بپردازند. این المپیک اولین دورهایست که تمام کشورهای شرکت کننده در آن اعضای زن هم دارند. این، نه تنها پیروزی برای کمپینها و گروههاییست که با تکیه بر اصل بنیادین المپیک، یعنی برابری و دوستی انسانها، خواستار ممنوعیت شرکت کشورهایی بودند که از فرستادن زنان به بازیهای المپیک سربازمیزنند، که گامی بزرگ در تقبیح تبعیضهای جنسیتی در سراسر دنیاست. این پیروزی یادآور حقطلبی زنان و مردان برابریخواه و مسوولیت نظامهای سیاسی و حکومتی در این راستاست، هرچند همچنان بسیاری از این زنان به واقع از کمترین انتخاب در مورد نوع پوشش و رفتار خود محرومند.
۲. حذف رسمی بودجه تنظیم خانواده و جایگزینی آن با برنامه سلامت باروری، اعلام آن از جانب تنها وزیر زن در تاریخ جمهوری اسلامی ایران، خبر از حمله جدی حکومت به حقوق زنان و همت حکومت در خانهنشین کردن آنها میدهد. در تمام سخنرانیها، از بارداری، نه به عنوان یک حق، که به عنوان یک مسوولیت یاد شده و تمام تسهیلات و خبر میرسد که امکانات هم برای انتخاب مادری، به جای تحصیل در دانشگاه و هرگونه حضور اجتماعی مهیا میشود. صد البته این بار هم، همچون سایر برنامههای دولت، نگاهی غیر منطقی و غیر واقعی به مسأله جمعیت آشکار است و گویا بین تولد «یک ایرانی» تا پیوستنش به «ارتش مسلمان» – انگیزه اصلی دولت برای افزایش نرخ رشد جمعیت – نیازهای اقتصادی، آموزشی و تربیتی نادیده گرفته شده اند. هر انسانی حق دارد مسوولیت پدری یا مادری را انتخاب کند.
۳. با گسترش دورکاری زنان، افزایش روز به روز مشاغل پارهوقت ویژه زنان و سیاستهای خانه نشین کردن آنها، تقسیم قدرت اقتصادی و ثروت میان زنان و مردان، ناعادلانهتر میشود. نیازمندی اقتصادی زنان به مردان، تأثیری مستقیم بر تقسیم مسوولیتها و تعریف حقوق فردی و اجتماعی آنها دارد. زنان روز به روز از مشاغل تماموقت و پستهای تخصصی دورتر میشوند و جای نیروی انسانی ارزان قیمت را میگیرند و انتخابهای آنها محدود و محدودتر میشود. این عدم آزادی و دستوپاگیری قوانینی که تسهیلات نامیده میشوند، غیر از کاهش استقلال مالی و اقتصادی زنان و آثار مخرب فرهنگی، در عمیقتر کردن شکاف برابری جنسیتی بیتأثیر نیست.
۴. نتایج آزمون سراسری ورود به دانشگاهها اعلام شد و دختران در این رقابت هم افتخار آفریدند. آنها در چهار رشته علوم تجربی، علوم انسانی، هنر و زبان های خارجی نفر اول هستند و پسران تنها در گروه علوم ریاضی و فنی از دختران پیشی گرفتهاند. به علاوه اینکه از مجموع ۱۵ فرد اعلام شده به عنوان نفرات اول تا سوم ۹ نفر دختر هستند. با این حال تفکیک جنسیتی در رشتهها و دانشگاهها از امسال وارد فاز اجرایی گستردهای شده است تا اولین برخورد زنان و مردان نه در دانشگاه و پشت میزهای کلاس درس، که در سایر محیطهای اجتماعی “مجاز” صورت بگیرد. این بار هم دیوار بلند جداسازی جنسیتی از مهدکودک تا دانشگاهها، بلند تر میشود تا فضاهایی کاملاً زنانه و کاملاً مردانه زیربنای اصلی پیشرفت جامعه و رشد آیندهسازان به حساب آیند. ساختن فیزیکی این دو دنیای زنانه و مردانه، بیتردید توهینی دیگر به نوع بشر، زن و مرد، و تلاشی برای کنترل بدن و دخالت در زندگی خصوصی، با پیشفرض اولویت کشش جنسی دائمی بین آنهاست. علاوه بر این تخصص تنها مردان در برخی رشتهها و تنها زنان در برخی دیگر از رشتهها باز هم بسترساز شکافهای عمیق جنسیتی در دنیای حرفهای و مشاغلیست که دانشجویان در آینده به آن خواهند پرداخت.
۵. بهاره هدایت، فعال دانشجویی که دوران محکومیت خود را در زندان اوین طی میکند، برای سه روز به مرخصی درمانی آمد و دلهایی شاد شد. هرچند درمان بیماری چون سنگ کلیه با مرخصیهای سه روزه و بدون برنامه غیرعملیست، همچنان خبری از مرخصی مادران زندانی سیاسی نیست و این واقعیت تلخ یادآوری میشود که حکومتی که مادری را نقش اول زنان میداند، همچنان از مادری به مثابه ابزار شکنجه زندانیان سیاسی و فشار مضاعف بر آنها بهره میبرد. دیوارهای زندان برای مادران بلندتر است و نه تنها از حق آزادی – به اتهام آزادیخواهی – محرومشان کرده است، که از ایفای حداقلی مسوولیتهای مادری هم جلوگیری میکند.