
هفتهای که گذشت، تهران، پایتخت جمهوری اسلامی ایران، میزبان زنانی از کشورهای اسلامی و عرب بود. بیش از دویست زن از کشورهایی چون بحرین، تونس، اردن، لیبی، یمن، عربستان و مصر که به بهانه همایشی با نام ” اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی”[۱] راهی ایران شدهاند، از اماکن زیارتی و سیاحتی دیدن کردهاند و در گردهمآیی دو روزه به نقش زنان در خیزشهای اخیر جهان عرب پرداختهاند. این همان همایشیست که احمدینژاد در آن به نقش حیاتی زنان در زندگی بشر و بشریت اشاره کرده است. او گفته است: «محال است در جامعه ای زنان اراده کنند و تحولی اتفاق نیفتد که ما این موضوع را در ایران شاهد بوده ایم و امروز هم آن را در دنیا می بینیم.»
پرستیوی،تلویزیون انگلیسی زبان حکومتی جمهوری اسلامی ایران، طبق روش معمول این شبکه و سایر شبکههای صدا و سیمای حکومتی – و نه ملی – از این اجلاس گزارش مفصلی تهیه کرده است[۲] و در آن به سراغ زنانی از کشورهایی چون تونس، لبنان میرود و از آنها درباره نگاهشان به زنان ایران میپرسد. جدا از تبلیغاتی علیه “غرب” و بیچارگی و عقبماندگی زنان از رسیدن به برابری در این کشورها، گوشه چشمی هم به عربستان سعودی دارد و میگوید زنان در این کشور از حقوقی که اسلام به آنها داده محرومند، حق رأی و رانندگی ندارند و به عنوان شهروندان درجه دوم با ایشان برخورد میشود.
در تصاویر این گزارش خبری از حضور زنانی بدون حجاب اسلامی در این کشورها نیست و در حالیکه از نقش “شانه به شانه” زنان در واژگون کردن نظامهای استبدادی سخن به میان است، تنها تصاویری از تجمعات جداگانه زنانه و مردانه نمایش داده میشود. وقتی نوبت به نقش زنان ایرانی در “انقلاب اسلامی” میرسد، بازهم تنها به چهره زنانی با چادر اکتفا میشود و در گذار تاریخ از واژگونی نظام شاهی تا جنگ و بعد از آن،به راهپیمایی ۸ مارس سال صفر، برای مخالفت با حجاب اجباری، کمپین یک ملیون امضا برای تغییر قوانین تبعیض آمیز یا کمپین بدون سنگسار هیچ اشارهای نمیشود. سالهاست که وجود هر گونه مخالفت به هر روشی و با هر چهرهای اساساً تکذیب و ریشهکن میشود.
میهمانان زنانی هستند که انگار – فارغ از اعتقاد یا عدم اعتقادشان به حجاب - از حجاب اجباری که به آنها تحمیل شده راضیاند، بیآنکه بدانند زنان ایرانی بواسطه حجابی مشابه آنچه آنها دارند “دستگیر” و “تحقیر” میشوند. رنگ در سالن همایشهای برج میلاد موج میزند وآنها که از لبنان و تونس جلوی دوربین پرستیوی ظاهر میشوند، محو حضور زنان در خیابانها و عرصههای سیاسی و دانشگاه هستند. انگار کسی از پلهها و آسانسورها و کلاسهای تفکیک شده برایشان چیزی نگفته باشد. بیتردید میهمانی و گزیده ایرانی که به آنها نشان داده شده، به خوبی انتظارات برگزارکنندگان را برآورده است و نه تنها زن ایرانی “الگوی تمام عیار زن مسلمان” خوانده میشود که اسلامی ایرانی هم “اسلام واقعی” خوانده میشود.
علیاکبر ولایتی در جایی از این گزارش، این اتفاق را منحصر به فرد در تاریخ میشمارد که زنانی از گوشه کنار جهان اسلام دور هم جمع شوند و در مورد مسائل منطقه با هم بحث و گفتگو کنند. گویا ایشان سالهایی که هواپیما و اینترنت و صدها فنآوری دیگری که این نشست را ممکن کرده است را به شمار نیاورده اند و باز هم جمهوری اسلامی بودن ایران را تنها دلیل این موفقیت در برگزاری چنین نشستی دانستهاند و این را نوآوری از صدر اسلام تا کنون میدانند. آیا ایشان از چندین کنفرانس بینالمللی که اتفاقا زنان از تمام دنیا و با وجود تفاوت عقیده و سلیقه در آن شرکت میکنند بیخبر هستند، یا شاید به این یگانگی و برترین جلوه دادن ایران عادت کردهاند؟
اتفاقاً همان روزها، مهراوه دختر دوازده سال و نیمه نسرین ستوده، به همراه رضا خندان پدرش و به دلایلی همچنان نامعلوم،ممنوع الخروج میشود. مهراوه در اولین عکسالعمل به پدرش میگوید «حالا کی خواست بره خارج…» و بعد در اولین ملاقات با مادرش در اوین، از پشت شیشههای همیشه کدر، از او میخواهد وکالتش را برعهده بگیرد. پرسشی که باز هم بیپاسخ میماند اینست که یک نوجوان سیزده ساله چه می تواند بکند که باید ممنوعالخروج شود؟ مگر او جز فرزند مادری قهرمان بودن میتواند جرم دیگری مرتکب شده باشد که دادسرای اوین به او مهلت اعتراض ظرف بیست روز بدهد؟ او که برای دیدار با مادرش روزشماری میکند و نوجوانیاش را به بهای درک دنیای نابرابر و بیعدالت روز به روز طی میکند، چه دلیلی برای بیرون رفتن از ایران دارد؟ آیا این عمل جز زندانی کردن و گرفتن حق حرکت این خانواده است؟ جز فشار مستقیم بر این خانواده و ارعاب باقی مخالفان است؟
میهمانان اجلاس جهانی زنان و بیداری اسلامی، گویا هرگز از کنار منطقه خوش آب و هوای اوین رد هم نشده اند که از خود بپرسند اینها، این زنانی که پشت این دیوارها از آسمان و خورشید محرومند، چه رسد به دیدار با فرزندان و خانواده خود و حتی به ذهنشان نمیرسد که زنان ایرانی که حرف دیگری جز حرف حکومتشان داشته باشند کجایند؟ آنها احتمالا حتی این سوال را مطرح نمیکنند تکلیف زنان محکوم به سنگسار بالاخره چه شد؟ تکلیف مادرانی که فرزندانشان شناسنامه ندارند، چون همسرانشان افغان هستند، چه شد؟ آن قاتل زهرا کاظمی که سالگرد قتلش همان روزها بود چه شد؟ اگر ایران مهد حقوق بشر و تضمینکننده حقوق برابر زن و مرد است، پس چرا کوچکترین درخواستی برای تغییر قوانین تبعیضآمیز که با آن “اسلام واقعی” هم تناقضی ندارد، با باتوم و زندان سرکوب میشود؟
آنها کجایند که صدا، تصویر و خواستههای ما و بخش بزرگی از زنان ایران را فقط از بلندگوهای حکومت دیکتاتور و تبعیض مدار میبینند و میشنوند؟ سهم ما در این تصویر، در این آزادیخواهی، در این دروغپردازی چیست؟ جداً تا وقتی اجلاسی چنین پر سر و صدا در تهران – نه چندان دور از زندان زنان و خانههایی که هر روز شاهد اجرای قوانین تبعیضآمیز هستند - برگزار میشود، مهراوه و مهراوهها را چه نیاز به خارج؟
[1] وبسایت رسمی بیداری اسلامی کلیک کنید (لینک در صفحه جدید باز می شود). ↑