
جنبش سبز در تعلیق است. دلدادگان آن در عرصه مجازی؛ آرزوها، آرمانها و دلخوریهای خود را به یکدیگر عرضه میکنند، زمانی هم شلیک.
در حسرت زمان از دست رفته مینویسند، از سه میلیون نفری که به خیابان آمدند… از یاد شهدای آن که مظلومانه رفتند، از ندا تا سهراب … از زندانیان آن یاد میکنند … از یارانی که سفر به خارج کردند … یا در داخل در زنداناند. از صحنههای آرام و بغضآلود خیابانها میگویند، از گفتگوهای درگوشی، پچپچهای دو نفره، تا غرزدنهای در صفها ، در تاکسیها.
انگار همه از هم توقع دارند، توقعی که برآورده نشده است. آرزوها در رویاها، باورها در خیالها نشان میدهد که سبزها در حالت قهر و هم در سردرگمی به سر میبرند.
هر از گاهی حرکتی کوچک حتی تحریم شیر و نان، نشان از تکاپوی بدنه برای اثبات راهی که ما هستیم ، شور و شوقی در دنیای مجازی و گاه در نقاطی و جایی در جامعه ایجاد میکند. اما باز معترضان و سبزها را راضی نمیکند. بعد از هر حرکت باز صدا برمیخیزد که چرا وضع این گونه است ؟ مگر مسئولیت در تعلیق رفته، پس عشق کجا رفته؟ تعهد کجاست؟ چرا این گونه است؟
این پرسشها و شور و شوقها هم مسئولیتزاست و هم مسئولیتزداست. مسئولیتزاست چرا که اگر این سوالها منجر به اقدامی شود و موجی ایجاد کند جامعه در حال قهر را به اعتراض میکشاند. مسئولیتزداست اگر این سوالات منجر به ناامیدی و انفعال شود. آن گاه جامعه را به بیتفاوتی میکشاند. منفعل کردن برنامه حاکمیت است که به سبزها نشان دهد که دیگر تمام شد، آن حدیث رنگارنگ سبز. پس سپر اندازید که زمانه باز زمانه ما شد.
اما چاره چیست؟ بیگمان پاسخ به آن آسان نیست. خلاف عادت ایرانیان است استمرار حرکت و مداومت. تاریخ معاصر ما از خیزشهای تند و سریع سرشار است که گاه شاهد پیروزی سرکشیدند و یا شکست خورده و در گوشهای خزیدند و منتظر حمله بعدی ماندند تا داد خود بستانند. تجربه جنبش تنباکو، نهضت مشروطیت، نهضت ملی، انقلاب اسلامی و اصلاحات چنین بوده است. اگر چه در این خیزشها و تحولات و انقلابات داد ستاندن به داد کشیدن انجامیده، اما در خوردن صفها به هم اصل ماجرا که مبارزه با استبداد بوده گم شده است. در سالهای اخیر تا حدی خلاف عادت ایرانیان را میتوان در جریان اصلاحات تا جنبش سبز دید. چرا که عبور از دولتمحوری به جامعهمحوری چهار ساله شد که با حافظه تاریخی دوره اصلاحات و مرور آن مطالبه محوری رخ داد.
چنین اتفاقی را باید کاوید و بسیار مورد توجه قرار داد. چون فریاد درد از انقطاع تاریخی است که باعث میشود
- تجربه حرکت قبلی فراموش شود.
- نسل جدیدی به میدان بیاید که تجربه گذشته را ندارد.
- این نسل خطای گذشتگان را با غرور بیشتر انجام دهد.
- نتایج حاصله دلسردی مجددی ایجاد کند.
برای جلوگیری از تکرار مکرر این همه تکرار بیسرانجام یا کمسرانجام چاره کار استمرار و انتقال حافظه تاریخی است.
حافظه تاریخی چگونه؟
حافظه تاریخی به سه شکل ۱- تئوری ۲- آموزش ۳- حرکت و اقدام حفظ میشود. در غیر این صورت با بیان حافظه تاریخی، حافظه تاریخی خلق نمیشود. هم اکنون نیز جامعه ما مملو از کتب خاطراتی است که در فضا معلق هستند. منجر به جمعبندی درست به عنوان گذشته چراغ راه آینده است نمیشوند. به عبارتی همه خاطرات این مقدار شخصیت و یک دنیا جمعبندی در کتب مزبور به سه علت مفید نیفتادهاند. چاره و علاج کار نشدهاند. چرا؟
۱- تئوری
تئوری برای عمل است. جمعبندی تئوری باید از عمل اجتماعی متاثر شود و منجر به تئوری راهگشا شود. در حالی که در جامعه ما مرسوم است بعد از هر شکست ایدئولوژیها عوض میشوند یا مکاتب فکری. به عنوان مثال میگفتیم با مارکسیسم نتوانستیم با لیبرالیسم میتوانیم. در حالی که میان ایدئولوژی و تئوری فرق است. انتخاب ایدئولوژی، عقیده و باور امری لازم است اما کافی نیست.
تئوری، با انتخاب ایدئولوژی متفاوت است. هر ایدئولوژی وقتی به کنش میپردازد در تعامل با شرایط تئوری برای رسیدن به اهداف خلق میکند. در حالی که در جامعه ما معمول است به نام تئوری، ایدئولوژی عوض میشود که باز راهگشا نیست. چرا که فرق است میان باورها و عقاید که میتوانند انگیزه و شور برای آینده خلق کنند تا تئوری که باید راهگشای عمل، محل تلاقی اهداف، آرمانها و شرایط باشد.
به دلایل مختلف هنوز بعد از دوره اصلاحات فرار از ایده به ایده جدید اتفاق نیفتاده است که این نشانه مثبتی است. همین نشانه مثبت بود که به مطالبهمحوری انجامید. اما اگر ناگهان در معرکه مشکلات در عمل فرار به عقب کنیم و ایدئولوژی تغییر دهیم و در قبض و بسط شرایط سخت، یک شبه تغییر عقیده دهیم عاقبت به خیر نخواهیم شد. بایستی تئوری راهنمای عمل را از ایدئولوژی الهام گرفت. اما راههای رسیدن به اهداف مرحلهای امری است که به شرایط، تجربه، توان و نیرو بستگی دارد.
در دوره اصلاحات و جنبش سبز بسیاری تیزهوشانه این چنین کردند. با حفظ آرمانهای خود بر سر برنامه مرحلهای اجماع شد. اگر چه این توافق چندان دموکراتیک نبود، اما جریانهای همسو با یکدیگر، شعارها و خواستههای واحدی را سر دادند و به نتایجی رسیدند. اگر چه میباید اجماع جریانها، چهارچوب دموکراتیک مییافت که نیافت؛ اما هنوز در میان اقشار، احزاب و شخصیتهایی این اجماع بر سر خواستهها وجود دارد.
تئوری خلاق زمانی تولید میشود که انقطاع طولانی در خیزشهای مردم رخ ندهد و امکان جمعبندی از حرکتها وجود داشته باشد. بیگمان در شرایط فعلی جامعه ما فاصله دوره اصلاحات و جنبش سبز هنوز طولانی نشده است. پس در تئوریسازی جدید برای عمل بایستی نقد و بررسی جنبش سبز و دستاوردها و ناکامیهای آن، عملکرد رهبری جنبش، اقشار حامی، رفتار حاکمیت و شرایط جهانی مورد توجه قرار گیرد. تئوری جدید برای تحول باید توجه کند که چه میزان توان، انگیزه و نیرو دارد؟ حاکمیت تا چه حد قدرت سرکوب در اختیار دارد و انسجام آن تا چه میزان است؟ آیا نیروی تغییر در آن وجود دارد؟ نیرویی که خواسته یا ناخواسته به تغییر یاری رساند. شرایط جهانی چه کمک یا مانعی برای تحول در ایران خواهد بود؟
۲- آموزش
هر جریانی به اثر، نیرو و تئوری نیاز دارد. نیرو به وسیله آموزش و بستر عملی برای حرکت ساخته میشود. برای ساختن یک نیرو هفت سال وقت لازم است. اگر چنین نیرویی در جریان تحول اجتماعی قرار بگیرد، زمان پروسه ساختن او کمتر میشود. آموزش زمانی موثر است که دارای متد و روش برای ساختن نیرو باشد. جامعه ما امکان آموزش منظم را کمتر دارد. اما باید با توجه به شرایط جدید و امکانات رسانهای دنیای مجازی تجربیات را به اشتراک گذاشت و بر تجرببات خود افزود. آموزشهای موثر بعد از توقف خیابانی جنبش سبز بسیار کم بوده است. جمعبندیهای صورت گرفته نیاز به آموزشی شدن دارند. میتوان تجربیات را به اشکال گوناگون از مقاله تحلیلی تا خاطره با یک نکته برجسته به بحث گذاشت و ازدوستان نظر خواست. به نظر میرسد به دلیل زنده بودن فضای مجازی آموزشهای نکتهای اما منظم میتواند موثر باشد. چرا که دستاندرکاران و فعالان جنبش سبز میتوانند تجربیات خود را دست به دست و دهان به دهان منتقل کنند چون هنوز جنبش سبز خاطرهای زنده در اذهان عمومی است.
فراموش نکنیم که تجربه تلخ در دوره اصلاحات این بود که با وجود فعالیت نسلی از فعالین انقلاب در دوره اصلاحات افرادی نظیر سحابی، پیمان، باوند و ورجاوند باید در کنار دانشجویانی قرار میگرفتند که با شور و شوق فراوان اما فاقد هر تجربه و حافظه تاریخی بودند. حافظهمند کردن این افراد، نیاز به زمان داشت اما حاکمیت از فرصت بهره برد تا عمیق شدن و حافظهدار شدن جامعه را منتفی کند در حالی که هنوز چنین سرنوشتی برای جنبش سبز رخ نداده است. پس باید از فرصت استفاده کرد. از همه امکانات، از جمعهای فامیلی، فضای مجازی، خاطرهنویسی، مقالهنویسی، مناسبتهای مذهبی تا شعر و ادبیات؛ و تجربیات را باز گفت و به تعامل گذاشت. و از تشکیل جمعهای مطالعاتی غافل نماند.
۳- حرکت
تئوری و آموزش برای حرکت است، اما حرکت چگونه است ؟ و کی موثر میشود؟
مطالبهمحوری به معنی حرکت از زندگی به سوی سیاست بود. حرکت از زندگی به سیاست رفتاری است مدنی، اقدامات مدنی خرد و کوچک اما موفق میتواند در پیوند تئوری و آموزش موثر باشد . از تحریم موثر یک روز شیر تا هر اقدامی که روح جمعی را در بخشی از مردم به نمایش بگذارد و اعتماد به نفس را به جامعه بازگرداند. فراموش نکنیم قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریا شود. از مطالبهمحوری ۱۳۸۵ تا انتخابات ۱۳۸۸ هجری شمسی سه سال راه بود. مطالبهمحوری زنان، اقوام و اصناف بسیار مهم بود. سندیکای کارگران شرکت واحد، کمیپین یک میلیون امضاء و نهادهای حقوق بشری اقوام ایرانی موثر واقع شدند. اما عیب کار در کجا بود؟ زمانی که مطالبهمحوری به موج میلیونی رسید سه اتفاق ناگوار افتاد:
- ۱- محو شدن همه جنبشهای خاص در جنبش سبز.
- ۲- عجله سیاسی بدون راهبرد برای اصلاح حکومت و یا تغییر آن.
- ۳- عدم توجه به تجربه مطالبهمحوری که به شکلگیری جنبش سبز یاری رساند.
به عبارتی ناخودآگاه عنصر ایرانی باز وارد میدان شد و سکاندار معرکه گشت. این ناخودآگاه همان عجله تاریخی بود که توانست عنصر حوصله را از میدان به در کند. به عبارتی عجولی و بیحوصلگی و نوسان یاران قدیماند. در حالی که مطالبهمحوری، حرکت تدریجی مستمر و توجه به نتیجه گرفتن همراهانند و سابقه دوستی طولانی با هم دارند.
حال باید توجه داشت رابطه مستقل و مرتبط جنبشهای خاص با جنبش سبز نباید خواستههای آنان را نادیده انگارد. در جامعه ما هنوز خانه سینما، انجمن صنفی روزنامهنگاران، کانون صنفی معلمان ایران و … اعتراض دارند؛ اگر چه در وضعیت مناسبی نیستند. باید اندیشید چگونه میتوان جنبشهای مدنی خاص فعال شوند تا در دم به دم شدن آنها با یکدیگر جامعه به سمت حرکت خلاق پیش برود؟
مطالبهمحوری جنبشهای خاص و حرکت های محدود آنها در فضای مناسبت به عنوان مثال فضاهای انتخاباتی، حرکتهای بزرگتر خلق میکند. اما زمانی که حرکت بزرگتر شد باید استمرار رابطه منطقی جنبش های خاص با جنبشهای عام را حفظ کرد و هماهنگی ایجاد نمود.
بیگمان در پرتو تئوری و آموزش است که عمل اجتماعی میتواند خلاق گردد. فاصله کوتاه جنبش از حالت اعتراض به قهر را باید دقت کرد و با گشودن عرصه محدود اعمال مدنی راه را برای حرکت بزرگ باز کرد. چرا که در غیر این صورت از حالت قهر به انفعال خواهیم رفت. التهاب آینده بدون جمعبندی رخ خواهد داد و این اتفاق تکرار تکرار است و یا دستاوردهایش بسیار ناچیز خواهد بود و هیاهو برای هیاهو میشود.
چه میتوان کرد؟
برای اینکه به بند تقدیر گرفتار نشویم تدبیر آن است که توجه کنیم جنبش در چه شرایطی قرار دارد؟ سبزها در چه شرایطی قرار دارند؟ تغییر شرایط فعلی به سوی ایجاد حرکت به چه عواملی نیاز دارد؟ آن عوامل چه هستند که باید به کار گرفته شوند؟
مشخص شد که نیاز سبزها به تئوری، آموزش و عمل اجتماعی بر جمعبندی از توانایی و ناتوانی اقشار حامی که نیروی اصلی تغییر است و شناخت حاکمیت و جناحهای آن به عنوان عوامل تاثیرگذار در تغییر و ارزیابی دقیق شرایط جهانی استوار است. اما نکته مهمتر آن است که آیا فاصله کوتاهتر شده حرکتهای اجتماعی در جامعه ما مشکل فقدان حافظه تاریخی را حل می کند و از طرفی رفتار مدنی در جامعه ما را نهادینه می سازد که امری بسیار مهم است و ضامن دموکراسی . باید دید.
*ملی مذهبی