
اصولگرایان این روزها تردیدهای تازهای را تجربه میکنند؛ روزنامه رسالت (ارگان محافظهکاران سنتی) سرگردان از اتفاقی که در این سه سال، سرمایه اقتصادی و حیثیت سیاسی کشور را به باد داد میپرسد: «آیا اشکال در قانون اساسی و ساختار قانونی ماست که از رؤسای جمهور، اپوزیسیون یا شبه اپوزیسیون میسازد؟ بنی صدر رئیس جمهور نخستین بود ولی بعد ضد انقلاب شد. هاشمی دو دوره رئیس جمهور بود ولی بعد از راه انقلاب برون افتاد؛ خاتمی دو دوره رئیس جمهور شد ولی سکولار و در پی براندازی بود؛ احمدینژاد هم دو دوره رئیس جمهور شد ولی هر چند اصولگرا بود ولی صدر جریان انحرافی هم بود.».
وبسایت اصولگرای “بازتاب” هم می نویسد: «اکنون سه سال از آن دوران گذشته است، “احمدی دلاور” و “مالک اشتر علی” تبدیل به جریان انحرافی شده است و امروز اکثریت قریب به اتفاق کسانی که آن روز برای احمدی نژاد سینه چاک می دادند، می خواهند دولت دهم را با خاک یکسان کنند».
امیر محبیان، نویسنده مطرح اصولگرایان اما درباره آخرین رئیس دولت ایران می گوید: «ششمین رئیس جمهور؛ احمدینژاد، که در نبردی گلادیاتور گونه به قدرت رسید؛ گمان میرفت با حمایت همه جانبه اصولگرایان وضعف روزافزون رقبای اصلاح طلب ثبات را به مسند ریاست جمهوری برگرداند؛ اما او هم در همان دور نخست مورد تهاجم قرار گرفت و اگر نبود رقابت او با رقبای سنتی اصولگرایان معلوم نبود در دور دوم به مسند بازگردد. در دور دوم هم برچسبهایی بر او خورده است که نه فقط جایگاه سیاسی و باورهای انقلابی او را هدف گرفت بلکه ایمان او را نیز زیر سئوال برد. نگارنده قصد ندارد در مورد نگاهی که به روسای جمهور شده منتقدان را محق یا روسای جمهور را مبرا تلقی کند ولی پرسش اساسی در این است که اشکال کجاست؟ چرا جز یک مورد (آیت الله خامنهای) کسی سر به سلامت نبرده است؟».
محبیان در روزنامه رسالت می افزاید: «آیا اشکال در قانون اساسی و ساختار قانونی ماست که از روسای جمهور اپوزیسیون یا شبه اپوزیسیون میسازد؟ یا این امر به خصلتهای اخلاقی و سیاسی برگزیدگان این منصب یا ناپختگیهای سیاسی برمی گردد؟ آیا پس از گذشت بیش از سی سال نباید به این پرسش واضح پاسخ دهیم؟… روسای جمهور کشور که برگزیده یک ملت هستند برای ما باید چونان سرمایههایی ارزشمند تلقی شوند. سرمایههایی که البته نباید بدور از تیغهای نقد باشند ولی با آنان نیز نباید آن چنان بیبرنامه برخورد شود که در مواجهه با جوانان و توصیف تاریخ انقلاب اسلامی دچار گرفتاری شویم… عرف آنست که در جهان روسای جمهور در مسند قدرت، سرمایه در گردش هستند و در دوری از مسند، سرمایه پس انداز که در زمان مناسب در جهت منافع ملی بهکار میآیند. اما آیا ما این سرمایهها را به گونهای پس انداز میکنیم که روزی بهکار آیند؛ بگذریم که متاسفانه به گونهای عمل کردهایم که بیگانگان، روسای جمهور سابق ما را به چشم طمعگاه سرمایه خود میپندارند.»
«بازتاب» اما از این زاویه به تجربه سرنوشت آخرین رئیس دولت نگاه می کند: «یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۸ محمود احمدی نژاد به همراه مداحان حامیش میتینگی در میدان ولیعصر تهران برگزار کرد که به طور مستقیم از سیمای جمهوری اسلامی پخش شد و محتوای آن میتینگ بویژه استفاده از واژه خس و خاشاک از سوی احمدی نژاد در سخنانش جنجالی گردید. اکنون سه سال از آن دوران گذشته است، “احمدی دلاور” و “مالک اشتر علی” تبدیل به جریان انحرافی شده است و امروز اکثریت قریب به اتفاق کسانی که آن روز برای احمدی نژاد سینه چاک می دادند، می خواهند دولت دهم را با خاک یکسان کنند».
بازتاب می پرسد: « شاید برخی از اصولگرایان نظیر احمد توکلی، علیرضا زاکانی، سران موتلفه و جامعه روحانیت مبارز تهران یا تعدادی از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و حتی آیت الله مصباح یزدی مدعی باشند سال ۱۳۸۸ به تکلیف خود در حمایت از احمدی نژاد عمل کرده اند و امروز هم به تکلیف خود در حمله به این دولت عمل می کنند، اما آیا این استدلال از نخبگان سیاسی پذیرفته است؟ اگر حمایت اینان از احمدی نژاد در سال ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸ از سر نشناختن وی بوده و اکنون او را شناخته اید که دیگر نمی توان به شناخت شان اطمینان کرد و شاید در مورد فرد بعدی هم اشتباه کنند، اما اگر از سر شناخت از احمدی نژاد حمایت کرده اند و از مشکلات و ضعفهای وی که امروز بر همه آشکار شده آگاهی داشته اند، به معنای آن است که سه نامزد دیگر را از وی بدتر می دانستند و به نوعی دفع افسد به فاسد کرده اند که در این صورت هم باید به حال کشور تاسف خورد که بعد از سی سال، از ۷۵ میلیون نفر تنها ۴ نفر واجد شرایط تشخیص داده می شوند و از این ۴ نفر بهترینشان تنها بعد از چند سال به ضدیت با ولایت فقیه، جریان انحرافی، فساد مالی ، قانون شکنی، دروغ گویی و… در تریبون های عمومی و از سوی بزرگان اصولگرا متهم می شود».
بازتاب در پایان این تحلیل می گوید: «اکنون پس از سه سال، بسیاری از کسانی که به احمدی نژاد رای داده اند، بنا به دلایل مختلف از جمله خانه نشینی یازده روزه، قانون شکنی، مخالفت با گشت ارشاد، عدم تحقق وعده های اقتصادی و اشتغال، گرانی و تورم از رای دادن خود پشیمان شده اند و علاوه بر کاهش شدید استقبال کنندگان از وی در سفرهای استانی، بسیاری از افراد حاضر نیز برای دادن نامه و حل مشکلات معیشتی به استقبال احمدی نژاد می آیند، اما به نظر نمی رسد کسانی که به احمدی نژاد رای نداده اند، از این اقدام پشیمان باشند و ظاهرا بصیرت این افراد در شناخت احمدی نژاد بیش از گروه اول بوده است».