
خوب حرف زدن و درست فکر کردن زمانی مفید است که زیبا عمل کنیم. بیگمان هاله سحابی چنین زیست. فراموش نکنیم خوب سخن گفتن با واژگان فارسی چندان هم سخت نیست. اگر چه درست فکر کردن کمی مشکل است، اما زیبا عمل کردن کاری است کارستان.
این عمل است که نقش تعیینکننده در سرنوشت انسان دارد. قصد دارم در این مقاله نقش هاله سحابی در تاثیر مثبتی که بر زندگی بسیاری از جمله نرگس محمدی گذاشت را مورد بررسی قرار دهم.
هاله سحابی دختر مهربان
هاله سحابی را چندان نمیشناختم. از نظر من فرزندان مهندس سحابی باید راه پدر را میرفتند و به سبک و سیاق مهندس حرکت میکردند مگر نه این است که مهندس راه پدر را رفت و از او هم فراتر رفت. اما انسانها را فکر و باور و تفاوتهایی است که نمیتوان در قالب خاصی گنجاند.
هاله سحابی که سالی از من بزرگتر بود را در جریان دستگیریهای ملی – مذهبیها شناختم. امکان حضور وی زمانی محسوس میشد که جریان در سختی قرار میگرفت. حالا خواهر صلح و مدارا باید خود را نشان میداد بدون ادعا، بدون رهبریطلبی و کانال نرم ارتباطی خانوادههای ملی – مذهبی در تمام دوران اسارت ملی – مذهبیها و بعد از آن.
اما قبل از اینکه بخواهم وارد این بحث شوم دوست دارم از کمککار جوانی در نوفل لوشاتو یاد کنم. نوفل لوشاتو محل اقامت رهبر انقلاب در سال ۱۳۵۷ بود. این دختر جوان برای دوستان نزدیکش در رابطه با حضورش در نوفل لوشاتو خاطرهای نقل میکرد.او و دوست دیگرش که او هم دختر خانمی بود از اینکه آقای خمینی اجازه میداد مراجعین دستش را ببوسند ناراحت بودند و آن را در شان و کرمت انسان نمیدانستند. این دو پس از مدتی تردید عاقبت تصمیم گرفتند با استناد به آیات قرآن و حدیث به آقای خمینی تذکر بدهند که دستبوسی شأن دینی ندارد.
کمک کار جوان میگوید بعد از دادن نوشته کتبی به رهبر انقلاب منتظر ماندیم تا عکسالعمل او را ببینیم. در میان زمان استراحت برای دیدار مردم نامه را به ایشان رساندیم. ملاحظه کردیم که ملاقاتها به تاخیر افتاد. خوشحال شدیم که امام خلاصه به نظر ما توجه کرده. اما چند دقیقهای بعد اعلام کردند که ملاقاتها به منظور دستبوسی و تفقد امام شروع میشود. منتها این بار متکایی را برای دست امام که خسته نشود تدارک دیده بودند.
کمک کار جوان اما در نقل این خاطره برای دوستانش نیز باز آرامش داشت . بدون هیچ کینه و تندی این خاطره را بیان میکرد. دختر عزتالله باشی، در نوفل لوشاتو هم در پذیرایی از میهمانان و دادن سینی غذا به آیت الله هم کمک کنی و در عین حال انتقاد خود را نیز به رهبر انقلاب در سبک زندگی بیان کنی. این کار هاله سحابی بود.
همین هاله در دهه شصت به خانواده زندانیان سیاسی بخصوص اعدامیها از هر جریانی سر میزد. بدون کینه سعی میکرد مادری با محبت برای کودکان آنان باشد و دوستی مهربان برای همسران آنان. مهندس میثمی میگوید کینه در او مرده بود. وی ادامه میدهد گاه مهندس سحابی عصبانی میشد، زمانی نیز لحن تند به کار میگرفت اما هاله این چنین نبود.
هاله سحابی، مادر صلح
هاله در سالهای آخر عمر کوتاه خود دیگر مادر صلح بود. با محبت و تواضع توان آن را داشت که با رفتار خود انسانها را تحت تاثیر قرار دهد.
نرگس محمدی هر از گاهی از هاله میگفت. این گفتارها نشان میداد که نرگس از هاله فراوان آموخته است. سالها قبل به نرگس گفته بودم که تو دختر اردیبهشت هستی، اما زمانی بانوی اردیبهشت میشوی. آن زمان کس دیگری خواهی شد.
نرگس در مسیر بانو شدن در حرکت است اما هاله سحابی در روند بانو شدن نرگس نقش موثری بازی کرده است. به راستی او نشان داد که تواضع، محبت و دوستی چه ثمری در پیوند دلها و قلبها دارد. فراموش نکنیم که جامعه ما خشن است. رفتار انسانها محاسبهگرانه و سودجویانه است. در عالم سیاست شهرت بس وسوسه انگیز است. در جامعه بدون مکانیزم ما برای کنترل رفتارها و محاسبات شهرت بهانه رقابت و حذف دیگری میشود. در این زمان همه چیز فرو میریزد.
در دوره اصلاحات راحتطلبی فردی زمینه بیشتری پیدا کرد. هاله سحابی در چنین فضایی جوانمردی کرد. رفتاری پیشه کرد که در خانواده سحابیها ریشهدار است اما در رفتار هاله جلوهای دیگری یافت. او در کنار زنان ملی – مذهبی فعالترین نیرو بود که بیش از دیگران کار میکرد اما کمتر از دیگران خود را مطرح میکرد. چنین ویژگی در دوره اصلاحات که هر کس یک شبه شخصیت میشود اما زودتر غروب میکند چندان مرسوم نبود. دختر سحابی باشی، مسلط به زبان فرانسه و عربی، شناخته شده در سطح قدرتمندان، و چهره مطرح در میان زنان ملی – مذهبی و حتی در میان بسیاری از جریانات. اما در صدد طرح خود نباشی.
به واقع او را تعلق به جای دیگری بود. و از وادی شهرت فراتر بود. او وارد دلها میشد و اعتقاد داشت که هر انسان دنیایی است و حریمی دارد. باید از راه دل او را شناخت و کشف کرد. و با همه رفتار احترامآمیز داشت. این کشف کوچکی نبود. این گاندی کوچک سرزمین من در ورود به دلها و ابراز محبت بسیار صادق و موفق بود. اما افسوس در سرزمینی که همه چیز آن با قدرت هرمی، غرور پنهان، و تواضع ریاکارانه پیوند میخورد تسامح و مدارا و مادر صلح شدن چندان نمیتواند برجسته شود. در سرزمینی که اقتدار سلطه بر جانها معنی میشود ، نرمش و آرامش نمیتواند تیتر برجسته ذهنها شود. اما هاله را سودای دیگری بود. او وقت سختیها و گرفتاریها ظاهر میشد. خانه را روشن میکرد و میرفت. اما زمانی که کنشهای سیاسی در روال میافتاد هاله دیگر نبود. و این نشان میداد که سیاست در سرزمین من خشن و بیتسامح است و چنین انسانهایی را نمیتواند تحمل کند . این سخن مجال دیگری میطلبد.
هاله سحابی و نرگس محمدی
یک سال بعد از ازدواج من در زندان بودم . البته بعد از دو بار دستگیری کوتاه در همان سال ۷۹٫ دستگیری اسفند سال ۷۹، نرگس را در بستر خانوادههای ملی – مذهبی به هاله سحابی رساند. حال هاله معلمی بیادعا بود که دختری جوان و پرشور را در کنار خود میدید. نرگس، فعال و سرزنده در معرض حوادث قرار میگرفت. این معلم چگونه باید با چنین شاگردی برخورد کند که آن شاگرد احساس شاگردی نکند؟
نرگس میگفت که در تیرماه ۱۳۸۰ در اوج فشارها به مهندس سحابی و ملی – مذهبیها، هاله گفت به پلدختر برویم برای دیدار با خانواده عزت ابراهیمنژاد. توصیف نرگس از این مسافرت نشان از تاثیر گرفتن او از هاله سحابی میداد.
نرگس در حالی که قطره اشکی از چشمان درشتش در حال بیرون زدن بود گفت چندین ساعت در اتوبوس نشستیم به خانه کوچکی در پلدختر وارد شدیم. بعد از ساعتی هاله همچون دختر و مادر آن خانواده شد راحت با آنها خندید و گریه کرد. بر سر مزار عزت ابراهیمنژاد رفتیم. در عرض یک روز رازدار خانواده عزت ابراهیمنژاد شد.
نرگس می گفت هاله سحابی در طول دستگیری ملی – مذهبیها در کنار مینو مرتاضی، به فکر همه بود بعد به فکر پدرش. در حالی که هاله همچون مادر، پدرش را دوست داشت.
به تعبیر نرگس او معلمی بود که در کنار آموختن، معلمی کردنش را نمیفهمیدی و بیگمان این هنر بزرگی است. تمایل نرگس از کار سیاسی به فعالیت حقوق بشری را میتوان بیگمان متاثر از هاله سحابی دانست.
نرگس برای آزادی من تلاش میکرد اما به مرور از هاله آموخت که آزادی همه انسانها امکان آزادی دیگری را فراهم میکند.
افق بلند ایمان، هاله سحابی را انساندوست کرده بود. هاله قرآن پژوهی بود با ویژگی آموزه شدن نه فقط آموختن. چرا که فرق است بین معلم و معتقد. فرق است بین اسلامدان و اسلامباور. او قرآن را به آن گونه میخواند که باید به آن عمل کند. اگر غایت دین، حقیقت، خیر و زیبایی است حتی اگر آداب عبادی شریعت را هم رعایت کنیم،باز انساندوست میشویم. چون آداب عبادی شریعت تو را به حقیقت، خیر و زیبایی فرا میخواند.
نزدیک شدن نرگس به مذهب اگر با من شروع شد اما نگاه او به قرآن را هاله و مهندس میثمی در او به ثمر نشاندند. نرگس در زمانی کوتاه به سوره یوسف رسید. سوره یوسف را در پیوند با حقوق بشر قرار داد. و این که قاعده دنیا میتواند قاعده پیروزی همگان باشد و نه قاعده برد و باخت. جهانی بر مبنای حقوق بشر به معنای برابری همه انسانها با پشتوانه ایمان مذهبی در نرگس شکل گرفت. این گونه بود که معلمی نامحسوس هاله بر شخصیت نرگس اثر گذاشت .
در روز ۱۱ خرداد ۱۳۹۰ در دفن شبانه هاله در گورستان لواسان من و نرگس و دیگران، عظمت هاله را در آن مظلومیت غریبانه دیدیم زمانی که شوهر بر مزار زنش چنین گفت هاله هر کاری کرد برای رضای خدا بود.
این سخن را تقی شامخی میگفت. مردی سختگیر، سنجیده گو و کسی که کولهباری از تجربه را در کارنامه خود دارد و سنگینی حوادث آینده دیگر برایش چندان جذاب نیست.
معمول است که زن از شوهر بگوید اما این جمله را شوهر درباره زنش گفت.
اکنون هاله در میان ما نیست، اما حضورش پررنگتر است. بیگمان انسانهای بیشماری همچون نرگس از هاله تاثیر پذیرفتهاند و این تاثیر در جامعه خشن و بیرحم ما میتواند لطف و محبت ایجاد کند. لطف و محبتی که جامعه ما به آن بسیار محتاج است.
پس یاد مادر صلح ، این گاندی کوچک سرزمین ما را زمانی میتوانیم گرامی بداریم که با دیگران مهربان باشیم لااقل خشن نباشیم.
*ملی مذهبی