
سیری در حکمت عملی عزت الله سحابی: فرصت دیدار وفایی نداشت، آمده بود آینه اما گذشت (بیدل دهلوی)
حدود دو یا سه سال پیش، در سال ۸۷ یا ۸۸ بود که در منزل یکی از دوستان، مهندس سحابی صحبتی جدی را در مورد جامعهمان مطرح کرد. احساس کردم صحبت بسیار مهم است و چیزی بدین مضمون گفتم که آقای مهندس چه خوب است این بحث را دقیقتر کنید تا به صورت جمعیتری آن را بحث کنیم. در آن جلسه و در فضای چنین بحثی، او صحبت از نداشتن وقت را پیش کشید و با لحنی پر احساس گفت: “من دیگه روم نمیشه تو روی زنم نیگا کنم. چند ساله یه مسافرت نبردمش، یه مشهد نبردمش”. شاید در آن لحظه در میان جمع دوستان، این گفتهی سحابی چندان پراهمیت نمینمود، اما با نگاهی موشکافانه میشود دریافت که همین اخلاق فردی او را در سیاست تا این حد به سوی فضایل انسانی سوق میدهد. در میان مباحث پراهمیتی که در مورد جامعه ایرانی طرح میشد، از نظر سحابی وظایفی که نسبت به همسرش دارد، به همان اندازه مهم است که آن مباحث. این سخن سادهی سحابی به نحوی بیانگر حکمت عملی اوست.
در سنت ارسطویی و فلسفهی اسلامی، حکمت را علم به احوال اعیان موجودات به اندازهی توانایی و طاقت بشر تعریف میکنند که به دو بخش عمده تقسیم میشود: حکمت نظری و حکمت عملی. حکمت نظری شامل علوم الهی، ریاضیات و علوم طبیعی میشود. حکمت عملی با در نظر داشتن فرد، خانواده، و جامعه، به ترتیب به سه دسته تقسیم میشود: تهذیب اخلاق، تدبیر منزل، و سیاست مدن. زندگی عزتالله سحابی نشان میدهد که بیشتر در مسیر حکمت عملی بسط یافته و هویت او همانا وجوهی از حکمت عملی اوست. نگاه او به دین نیز بیش از آن که کنکاش در مسایلی چون الهیات باشد، یافتن راههایی برای زیست اخلاقی، هم برای خود، هم برای خانوادهی خود، و هم برای جامعهی ایرانی است.
کانون بحث در این نوشتار، نسبت دو جزء از اجزای سهگانهی حکمت عملی، یعنی اخلاق و سیاست با سحابی است. مدعای این نوشتار آن است که ورود سحابی به سیاست و آگاهی او از علم و عمل سیاسی، ناشی از اخلاق فردی اوست. به بیانی دیگر، آگاهی سحابی از سیاست و سیاستورزی ادامهی آگاهی او از اخلاق فردی و عمل به تجویزات اخلاق است. نیکخواهی، صداقت، و دریادلی به عنوان سه ویژگی محوری در اخلاق فردی سحابی، آرمانها و ارزشهایش را در نگاه او به جامعه شکل میداد و سیاست را برای او تعریف میکرد.
سحابی از همان دوران جوانی که تقریبا مصادف است با نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق، میخواست دولت ویژگیهای عدالت و توسعه و دموکراسی را همپیوند با استقلال و هویت ملی داشته باشد. بنابراین، چشمانداز او برای جامعه روشن بود و در جهت تحقق آن از طرق مختلف، اعم از مبارزهی سیاسی در پیش از انقلاب و مشارکت در دولت، نمایندگی مجلس، برپایی نشریه، و تشکیل گروه سیاسی در پس از انقلاب، تلاش کرد. او نیز همچون همنسلان خود، در جریان مبارزات سیاسی خود در دورهی پیش از انقلاب سیاست را دولتمحور میپنداشت و تلاش میکرد تا با تغییر نظام حاکم و دولت، آرمانها و ارزشهای مورد اعتقاد خود را در جامعهی ایران بنا کند. اما با وقوع انقلاب و به وجود آمدن امکانی برای مشارکت در دولت، به تدریج از نگاه دولتمحور به سیاست فاصله گرفت، و به نگاهی نزدیک شد که سیاست را با مفهوم امر عمومی تعریف میکند. در این نگاه، ابزار نظری عمده، مفهوم سپهر عمومی (عرصهی عمومی) است. بدین نحو، تجربهی او توام با اخلاق فردیاش، طی فرایندی، او را به نظریات جدید در سیاست متصل میکرد. ارزشهای اخلاقی سحابی باعث میشد تا حضور در دولت را تاب نیاورد. چرا که در نگاه او، دولت پس از انقلاب به سرعت شکلی اقتداری به خود گرفت. در حالی که، صداقت او داشتن شخصیتی دوگانه را که معمولا در نظامهای اقتداری تولید میشود ممتنع میساخت. نمیتوانست در یک مرتبه یک سیاستمدار بازیگر و تابع قدرت باشد، و در مرتبهای دیگر یک پدر، شوهر، فامیل، دوست و به طور کلی انسانی نیکخواه، صادق، با دلی چون دریا باشد. از این رو بود که سیاست محدود به دولت را نپسندید و رو به سوی سپهر عمومی کرد.
او و دیگر یارانش در خانوادهی بزرگ ملی-مذهبی طی سه دهه پس از انقلاب بر فعالیت در سپهر عمومی تکیه کردند و با نقدهای عقلانی خود، چشمانداز و مسیری را که درست میپنداشتند مشخص کردند. بدین نحو، فعالیت هویت سیاسی ملی-مذهبی در سپهر عمومی به عنوان یک نهاد در جامعهی سیاسی ایرن، در کنار فعالیت حزبی یا مشارکت در دولت، برای خود جایگاهی آفرید. سحابی و یاران او تلاش میکردند تا نشان دهند که حل مشکل جامعهی معاصر ایران موکول به کنار رفتن فرد، گروه، یا یک حزب سیاسی مشخصی نیست، بلکه مشکل با تغییر رفتار و کردار توام شهروندان و حاکمان حل میشود. به همین دلیل بود که در دههی ۱۳۶۰ خورشیدی در سخنرانیهایی که سحابی معمولا به مناسبتهایی چون درگذشت طالقانی، شریعتی، یا مصدق تنظیم میکرد بحث تغییر از طریق انقلاب را زیانآور اعلام کرد و تاکید خود را بر تغییر از طریق اصلاحات گذاشت. او میگفت ایران ظرفیت یک تغییر از طریق انقلاب را ندارد. برای او موجودیت ایران از اهمیت ویژهای برخوردار بود. او قدر ایران را آن چنان که باید میدانست. سحابی به داشتن پادشاهان پرقدرت و کشورگشاییهای ایران باستان افتخار نمیکرد. بلکه بر اساس تحلیلی کلان مطرح میکرد که ایران در زمرهی دو یا سه تمدنی است که در سرنوشت بشر امروز تاثیر داشته است و این تاثیر را مثبت میدید. چنین قدرشناسی ژرفی باعث میشد تا دلش برای ایران دوچندان بتپد. با دلی پردرد فریاد میکرد که در حال حاضر “ایران دارد آب میشود”. او تنها حکایت نمیکرد. شکایت میکرد و میخواست همه این شکایت را درک کنند.
سحابی کامل نبود، اما نیکخواهی و فضیلتمداری او، راه به سوی کمال را به دیگران مینمایاند. اشتباه میکرد، اما آنقدر صادق بود که در هر زمان که به اشتباه خود پی میبرد، به آن اعتراف میکرد. دریا بود. گرچه اختلاف خود را با دیگران پنهان نمیکرد، اما دریای دل او هر مخالفی را با او همدل میکرد. در کنه رابطهی او با دوستانش، گوهر مروت نمایان بود. مدارای او با کسانی که او را دشمن میپنداشتند نیز بر همگان مشهود بود، اما گاه گوهر مروت او حتی در رابطه با این دسته از افراد نیز آشکار میشد. اخلاق سحابی ملهم از آموزههایی دینی بود که با چاشنی رفاقت سنتی نیز همراه میشد.
اگر باز گردیم به اخلاق فردی سحابی، در یک جمعبندی میتوان گفت که نیکخواهی، فضیلتگرایی و نیز صداقت و راستی، او را در سیاست به سوی طرح ارزشها و بنابراین نقد وضع موجود در جهت رسیدن به یک وضع مطلوب میکشاند. عشق او به ایرانی آزاد و مستقل و توسعهیافته ناشی از فضایلی چون، شناختن قدر موجودیت ایران، احترام به پیوند مهرآمیز با مردم ایران، آزادگی انسانی، و نیکخواهی برای جامعهی ایرانی بود. دل دریایی او باعث میشد تا وجود تکثر را در جامعه به رسمیت بشناسد، و همین فضیلت در کنار آزادگی و احترام به [نظر و حقوق] دیگری، از او یک دموکرات میساخت. مروت و حس عدالتخواهی، او را با سوسیالیسمی منعطف، از نوع اروپایی پیوند میداد: سوسیالیسمی سازگار با دموکراسی.
به لحاظ نظری جایگاه اخلاق در سیاست، در فلسفهی سیاسی نمایان میشود، چرا که به یک معنا، فلسفهی سیاسی، حکایت از تجویزات سیاسی مبتنی بر اخلاق، از طریق استدلالهای فلسفی دارد. اگر بخواهیم حکمت عملی سحابی را ملاک قرار دهیم فلسفهی سیاسی او را میتوان در مسیر فضیلتگرایی و خیرمحوری تعریف کرد. گرچه در مواقعی سحابی دو مسیر دیگر در فلسفهی سیاسی، یعنی فایدهگرایی (نتیجهگرایی) و قراردادگرایی (وظیفهگرایی) را رد نمیکرد، اما برای او فضیلت فردی و خیر عمومی اصل بود.
عمل سحابی چیزی جز هویت او و هویت او چیزی جز اخلاق او نبود. عمل او خیری را بازنمایی میکرد که برای جامعه، چه در مسیر توسعهی اقتصادی و یا دموکراسی یا عدالت اجتماعی، میخواست. او از طریق فضیلتهایش راوی خود بود و هویتی را که ملی-مذهبی میخواند بازتولید میکرد. نقدهای او، چه در حوزهی دین، و چه در حوزهی سیاست و اقتصاد و اجتماع، مستلزم تغییر، اما تغییری آرام و بدون التهاب بود. به واسطهی همین نقدها، نظام حاکم همواره تلاش میکرد او و هویت ملی-مذهبیاش را به حاشیه براند؛ اما سحابی و هویتی که دایم بازتولید میشد، در کانون سپهر عمومی گسترش یافت؛ گسترشی که همچنان ادامه دارد.
*این یادداشت در حالی به مناسبت نخستین سالگرد درگذشت عزت الله سحابی بازنشر می شود که نویسنده آن در زندان اوین به سر می برد.